نقدی دیرهنگام

«پیرپسر»؛ دشمنان همخانه

رضا فرج پور

6 دقیقه مطالعه
سینمای ایران
«پیرپسر»؛ دشمنان همخانه
در مورد "پیر پسر" دومین فیلم اُکتای براهنی خیلی نوشته و شنیده شده و تقریباً خیلی ها این فیلم را دیدن و اکثر تحسین کردن و گاهی هم عده‌ای که سلیقه‌شان متفاوت‌تر از اکثریت بوده فیلم را نه ضعیف که متوسط اعلام کردند! من فکر می‌کنم عده‌ای که اینگونه فیلمها را نمی‌پسندند نگاهی مقدس به خانواده دارند و فکر می‌کنند که با پرداختن و توجه زیاد به این مدل فیلمها بنیان خانواده بر باد می‌رود و کانون گرم خانواده از هم می‌پاشد و ممکن است با گسترش فیلمهای این چنینی، حوادث فیلم برای آنها نیز اتفاق بیفتد! احتمالاً این افراد فیلمهایی مثل "ابد و یک روز" و "برادران لیلا"ی سعید روستایی را هم که خانواده و رفتار اعضای خانواده را متفاوت‌تر از کلیشه‌های نخ نمای همیشگی نشان داده، اگر در دل هم بپسندند در ظاهر اعلام و اعتراف نخواهند کرد! هیچکسی منکر این نیست که خانواده باید محیطی امن و زیبا و آرامش بخش باشد ولی لزوماً همیشه همه چیز آن طوری که در ذهنمان است، در دنیای واقعی همانگونه نیست که اگر بود پدرها با داس دخترشان را نمی‌کشتند و برادرها و پسرعموها عموزاده‌شان را سر نمی‌بریدند! پدرها و مادرها با همکاری هم فرزندشان را سلاخی نمی‌کردند و در سطل زباله نمی‌انداختند، نوزادان کنار سطل‌های آشغال رها نمی‌شدند و... پس می‌بینیم دنیای واقعی از دنیای فیلمهایمان وحشتناک‌تر هم هست و نباید دنیای مجازی فیلم و دنیای واقعی را مقایسه کنیم و از تاثیرگذاری آنها روی هم بهراسیم، فقط باید از سینما و فیلممان لذت ببریم. فیلم اول اُکتای براهنی "پل خواب" بوده که کمتر از فیلم دومش نظرها را به خودش جلب کرده بود و این را می‌توان رو به جلو بودن و پیشرفت هنری کارگردان تعبیر کرد. غلام فیلم «پیر پسر» عفریتی جهنمی است، شرّ محض و هویلایی مطلق؛ اینکه چرا چنین روان پریشی در جامعه و خیابان‌ها رهاست و آزادانه زندگی می‌کند جای سوال ندارد؟ او کلکسیونی از پلیدی‌هاست رفتارش با همسران و پسرها و با همسایه‌اش که مستأجرش است و با کل کائنات غیر انسانی است. او سلطه گری رو به زوال است که نمی‌خواهد امپراطوری اش را از دست بدهد، او دنیای چرکین خودش را دوست دارد(!) و اینهمه پلیدی را حسن پورشیرازی چه درست و باورپذیر به تصویر کشیده است، می‌توان گفت که پورشیرازی تمام توانش را برای این نقش گذاشته و احتمالاً مردم با دیدن این فیلم، نقش‌های قبلی او را به سختی به یاد خواهند آورد، سایه‌ی این نقش روی تمام نقش‌هایش خواهد نشست! حالا که صحبت از بازی شد در مورد نقش سایر کاراکترهای فیلم هم باید اذعان کنم که بازی پورشیرازی. بازی دیگران را در سایه قرار داده؛ لیلا حاتمی تقریباً همان نقش زن افسرده و کم حرف و تنها را بازی کرده که هر چند یکی از نکات جذاب فیلم حضور او می تواند باشد ولی بازی جدیدی از او نمی بینیم. حامد بهداد که حضورش در این فیلم، تکرار بازی‌های اخیر اوست و انگار تمام شور و هیجان خود را در بازیگری و فرو رفتن در نقش از دست داده و انرژی جوانی اش به افول رفته است. گاهی تماشاگر فکر می‌کند به اجبار او را برای بازی آورده‌اند. محمد ولی زادگان چون در سینما چهره جدیدی است هنوز تکراری نشده و نقش قابل قبولی از خود ارائه داده هر چند عده ای بازی او را اغراق‌آمیز و تئاتری می‌دانند ولی نوع بازی او به شخصیتش در این فیلم می آمد و بیننده را پس نمیزد! ولی زادگان خشم و عصبانیتش از پدر را به خوبی به نمایش می‌گذارد. طراحی لباس و صحنه‌ی فیلم هم یکی از نکات جذاب فیلم است. تم و فضای تاریک و به هم ریخته ی خانه انگار ذات و درون خود غلام است، همانقدر درب و داغان! تاریکی و رنگهای مات و مُرده و کمرنگ و خنثایی که در خانه می‌بینیم انگار ما را آماده ی وقوع فاجعه ای می‌کند و هشدار به ما میدهد. فضای استرس زای خانه و هیولایی به اسم پدر که در خانه است برای بیننده گاهی حکم هیولاهای درون تونل وحشت را برای کودکان دارد! تابلوهای روی دیوار و رقص شمشیر و... همگی نماد هستند. انتخاب لباس بازیگران و اینکه اکثراً رنگهای تیره را انتخاب کرده اند نیز هوشمندانه است، گویی آنها به پیشواز عزای خود رفته اند و رنگها مثل درونشان بی روح و کم رمق و خسته است. در مورد موسیقی فیلمها شنیده ایم که گفته شده بهترین موسیقی فیلم موسیقی ای است که شنیده نشود، ما در پیر پسر، هم این نوع موسیقی را می‌شنویم و اذیت‌مان نمیکند. موسیقی کمکی است که بیشتر در فضای فیلم غرق شویم. در مورد قدرتمند بودن پدر نسبت به پسران هم از چند نفر از دوستان منتقد شنیده‌ام که چرا کسی که پیرتر است و معتاد و خمار باید از پسرانش قوی‌تر باشد!؟ دلیلش می‌تواند انگیزه و خوی حیوانی ای باشد که در پدر بیشتر از فرزندان است و فرزندان به خاطر بایدیِ احترامی که در ذهنیت تاریخی اشان نسبت به والدین دارند، کمتر مقابله و رو در رویی با پدر را در خود پرورش داده اند و این از نیروی خودنمائی شان برای زورآزمایی و زورنمایی کاسته است! پسران هر چند که دوست دارند از آن محیط مسموم و آن هیولا دوری کنند باز در اعماق ذهنشان آن هیولا را به دلیل اینکه پدرشان است قابل احترام می‌دانند! در ضمن ما در افسانه ها و داستان‌ها هم داریم که پیری بر جوانی پیروز میشود، رستم هم بر سهراب و هم بر اسفندیار روئین تن پیروز می‌شود، چرا که نمی‌خواهد مقام و منزلتش را از دست بدهد و این انرژی مضاعفی به او می‌دهد در حالیکه پسران جایگاه و منزلتی در مقایسه با پدر نداشته اند که از دست بدهند و در سایه بوده اند و نیازی به حفظ جایگاه در خود نمی بینند! و چقدر این موضوع در تناقض است با دیدگاه افراد سالخورده که ما احترام به والدینمان داشتیم و جوانتر ها ندارند! هیچ الگویی قابل تعمیم برای همه نیست! در مورد درآمد پدر و ریخت و پاشی که در حد خود داشت سوالاتی در ذهن‌ها توسط عده ای مطرح شده، که این عده فضای آفریده شده توسط کارگردان و بازیگران و ریتم خوب و موسیقی فیلم و طراحی صحنه و... را کنار گذاشته و به فرعیات می پردازند! لزومی ندارد که ما در فیلم در صحنه ای در مورد کار و منبع درآمد غلام بدانیم، شخصی با کاراکتر او می‌تواند ساقی، دزد، زورگیر، آدم فروش و ... باشد نیازی به دانستن دقیق شغل این شخص نیست در ضمن او خانه‌ای دارد و گوشه ای از آن خانه را همیشه اجاره می‌داده و آس و پاس نیست و فرزندانش هم درآمد دارند و... درام روانشناختی پیر پسر تلخی و فروپاشی روابط خانوادگی و فاصله ی بین نسل ها را به خوبی نشان داده و به تصویر کشیده است و بی شک یکی از به یاد ماندنی ترین فیلم‌های سینمای ایران است...