فراموشی، مرگ دوم یک هنرمند؛ مرثیه‌ای برای همایون و آنان که دیده نشدند

3 دقیقه مطالعه
سینمای ایران، یادداشت ها
فراموشی، مرگ دوم یک هنرمند؛ مرثیه‌ای برای همایون و آنان که دیده نشدند
المیرا ندائی هر آنچه از دیدگان ناپدید شود، در پیکر جامعه زنده نمی‌ماند. مرگ جسم، پایان محتوم هر زیستنی‌ست. اما برای یک هنرمند، مرگی پیش از آن نیز می‌تواند وجود داشته باشد؛ مرگی خاموش، تدریجی، و بی‌صدا: «فراموش شدن». «محمدعلی تبریزیان» با نام هنری «همایون»، بازیگر دهه‌های طلایی سینمای ایران، روز جمعه ۲۷ تیرماه ۱۴۰۴ در سن ۸۸ سالگی درگذشت؛ اما حقیقت آن است که او سال‌ها پیش، زمانی که هیچ دوربینی بر او زوم نمی‌کرد و هیچ نامی از او در تیتراژها نبود، بارها و بارها غروب دلگیر پروازی این چنینی را زیسته بود. مرگ در سایه‌ بی‌توجهی، کابوسی‌ست که هنرمندان در انزوای زمانه با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند. هنرمند با دیده شدن زنده است؛ تصویر، صدا، نقش و اثر او تنها زمانی باقی می‌ماند که در حافظه‌ی جمعی مخاطب تکرار شود. وقتی فراموش می‌شود، گویی دیگر وجود ندارد. این «مرگ هنری» حتی سنگین‌تر از مرگ جسمانی است. «همایون»، نماد نسلی است که نادیده گرفته شد. بازیگری که با چهره‌ای نجیب و با بازی‌هایی به‌یادماندنی در دهه های ۴۰ و ۵۰ حضوری پررنگ و بیادماندنی داشت، اما پس از انقلاب، مثل بسیاری از هم‌نسلانش، در سکوت انزوا حذف و فراموش شد. بارها گفته بود باور نمی‌کرد کسی هنوز او را به یاد داشته باشد، جمله‌ای که انگار فریاد مشترک بسیاری از هنرمندان منزوی‌ست. وظیفه جامعه هنری، زنده نگه داشتن صداهایی است که خاموش شده‌اند. جامعه‌ای که هنرمندانش را در فراموشی رها می‌کند، فرهنگش را به گورستانی از نام‌های خاموش بدل می‌کند. مسئولیت اهالی هنر و رسانه تنها ادای دین به پیکر بی‌جان هنرمندان آن هم به منظور دیده شدن خود نیست، بلکه این مسئولیت معطوف به یادآوری دائمی‌ بزرگان هنری است؛ حال یا با بازنشر آثارشان، یا با برگزاری بزرگداشت‌ برایشان و تهیه گفت‌وگوهای هنری و یا حتی مستندنگاری پیش از خاموشی ابدی این خاطره‌سازان از یادرفته، فروتنی‌ در برابر این میراث است، به راستی که کمترین لطف است. آنچه مسلم است، مرگ جسم، مرگ نام نیست؛ اگرچه «همایون» از میان ما رفت، اما نامش می‌تواند دوباره درخشان شود، اگر ما بخواهیم. اگر سینمای امروز، به گذشته‌اش وفادار بماند. باید بپذیریم که ستایش پس از مرگ، بسی دیر است. بپذیریم که: «غباری شوم بر سردر فرهنگ ما نشسته است: اگر نبودن را باور کنیم، هنر می‌میرد، زودتر از مرگ جسم.» این بوسه دیرهنگام، پژواک حرف کسی‌ست که بارها پرسید: «هنوز کسی هست مرا به‌خاطر بیاورد؟»، سوالی سرشار از درد و تلخی با صدای بی‌صدای یک زندگی که از چشم روزگار محو شد. «همایون» رفت، اما نه به‌کلی. اگر امروز در موزه‌های خاطره حضور نیابد، اگر نسل نو او را نشناسد، دریغ از یک اشتباه تلخ و گناهی فرهنگی که تیشه‌ای ست بر ریشه‌ی هنر این مرز و بوم. این یک تکلیف فرهنگی هنری است که در گام اول در برابر انزوای ناخواسته و تحمیلی هم‌صنفان خود محکم و استوار بایستیم و به انتظار ستایش روح‌های پرکشیده نمانیم، و در گام نهایی، وقتی شمعی این چنین برای همیشه خاموش شد، آن را در قابی هنری حفظ کنیم تا نورش حتی اگر ظریف و ضعیف، بازتابی برای آیندگان باشند. ۱۴۰۴/۰۴/۲۷

برچسب‌ها:

اسلایدر صفحه اصلیبازیگرسینمای ایرانهمایونبانی‌فیلمالمیرا ندائیمرگ بازیگرفراموشی مرگ دوم