نگاهی به «پیر پسر»؛ تعلیقهای موفق در کنار ضعفهای فیلم
9 دقیقه مطالعه
سینمای ایران

نقد رسیده / مهرشاد کیارس
راه نیافتن «پیر پسر» به بخش رقابتی چهل و سومین دوره جشنواره فیلم فجر به دلیل مغایرت داشتن با قانون تاریخ ساخت، استقبال تماشاگران جشنواره از فیلم و مورد توجه قرار گرفتن بازی حسن پورشیرازی، حرف و حدیثهای فراوان در مورد اجازه اکران فیلم، همگی برای جدیدترین ساخته کارگردانش، اکتای براهنی چندان هم بد نبود، چرا که بارها به تجربه دریافتهایم، فیلمی که راجع به آن بیشتر صحبت میشود در گیشه موفق خواهد بود، نظرات منفی و مثبت، در اینجا چندان تفاوتی نخواهند کرد.
«پیر پسر»، پس از فیلم «پل خواب»، دومین ساخته اکتای براهنی است که حسن پورشیرازی، حامد بهداد، لیلا حاتمی و محمد ولیزادگان به عنوان بازیگران اصلی در آن به ایفای نقش پرداختند.
نخستین مواجهه با فیلم، حتی قبل از تماشای آن در سالن سینما آغاز میشود، جایی که مخاطب متوجه زمان صد و نود دقیقهای فیلم میشود!
بدین ترتیب «پیر پسر» با این مدت توانست، فیلم «محمد رسولالله» مجید مجیدی را که ۱۷۸ دقیقه بود، پشت سر بگذارد و در جایگاه طولانیترین فیلم تاریخ سینمای ایران بنشیند...
از نخستین روز نمایش در جشنواره تا اکران سراسری این فیلم، شاهد نظرات گوناگونی بودیم، از نظرات تحسین برانگیز گهگاه غلوآمیز تا نظرات منفی افراط گونه... قصد ندارم وارد آن بشوم، ترجیح میدهم به طور کامل خود فیلم را واکاوی کنم، پس اجازه بدهید با ذهنی بدون پیش داوری مثبت یا منفی به سراغ «پیر پسر» برویم.
در عنوان فیلم شاهد معرفی منابع گوناگون و نام آشنایی هستیم، شاهنامه فردوسی، اودیپ شهریار سوفوکل، پدران و پسران، ابله، برادران کارامازوف و... اما بیش از هر چیز، فیلمنامه دارای مشابهت هایی تیپیکال با رمان برادران کارامازوف داستایوفسکی است، این که میگویم تیپیکال، بدین معناست که در بنمایه اثر، این شباهت یافت نمیشود و چیزی که باقی میماند صرفاً یک الهام سطحی است از کاراکترهای رمان مشهور نویسنده روس...
رابطه علی با پدرش غلام، وحشت غلام از حرامزادگی پسر کوچکش رضا و البته پررنگترین نکته در مشابهت با رمان، خود شخصیت غلام باستانی است که آشکارا از شخصیت فئودور کارامازوف وام گرفته شده.
در این میان باید به مشابهتهای کاراکتر علی با پرنس میشکین در رمان ابله هم اشاره کنم، اما آیا صرف وجود یک منبع الهام برای ساخت فیلمی با زمان بیش از سه ساعت کافیست؟
حقیقت این است که اگر فیلمنامهنویس در اثرش از تمام منابع ادبیاتی جهان هم وام بگیرد، در نهایت این اثر مستقل اوست و نه آن منابع مشهور، بنابراین این موضوع نه امتیاز است و نه هیچ چیز دیگر.
«پیر پسر» فیلمی در تکریم مقام والای پدران نیست! بلکه برعکس، غلام باستانی با بازی حسن پورشیرازی، پدری است در نهایت بیملاحظهگی، معتاد، سرخوش، بوالهوس، قصیالقلب، دروغگو ، بیرحم و در یک کلام نماد یک انسان بی همه چیز!
به طور کلی شخصیتپردازیهای فیلم گنگ به نظر میرسد، ما برای اینکه بفهمیم رضا حسرت یک زندگی ایدهآل را در دل دارد، نمایی از او در یک پنت هاوس میبینیم که با خودش در حال حرف زدن است، که چرا عدهای قدر زندگیشان و موقعیت خوبی را که دارند نمیدانند و چرا خودش در چنین موقعیت دشواری است، به همین شکل کارگردان برای اینکه علی، پسر بزرگتر را انسان فرهیخته و مبادی آدابی نشان دهد چند سکانس در کتابفروشی از او به تصویر میکشد که توسط پسر صاحب کتابفروشی تحقیر میشود، آن هم برای اینکه دختری که ظاهراً معشوقه پسر صاحب مغازه بوده با او گرم گرفته است. واکنش علی به تحقیر شدن تنها سوال پرسیدن است، او در محل کار جلوی پسر صاحب مغازه را میگیرد و میپرسد «چرا با من اینطور رفتار میکنی؟!»
جواب پسر هم در نهایت «برو پی کارت است» در حقیقت کاراکتر علی، بی دست و پا و ناشی نیست، او در هنگام پرسش کاملاً قاطع رفتار میکند و از سوی دیگر در روابط با جنس مخالف دچار مشکل است، حقیقی که فیلم در ادامه به ما میگوید، اما به راستی چرا؟ چه چیزی باعث تنهایی علی تا این سن شده؟ اگر حرف پدرش را بپذیریم باید باور کنیم که او در مواجه با جنس مخالف دست و پایش را گم کرده و سرخ میشود، چیزی که در هیچ کجای فیلم نشان داده نمیشود. به نظر میرسد پیچیدگی شخصیت او بیش از آنکه از دل درام بیرون آمده باشد، برخاسته از اراده کارگردان است.
از عقیده پدر راجع به پسرش صحبت کردم، جایی که در میهمانی شامی که به میزبانی مستاجر تازه ورود، یعنی رعنا، با بازی لیلا حاتمی برگزار شده، غلام تلاش میکند با تحقیر پسرش جلوی رعنا، از علاقه و توجه رعنا به علی پیشگیری کند، دیالوگهای این سکانس بدون هیچ پیشزمینهای رد و بدل میشوند، ناگهانی، تند و بیمنطق.
چرا باید در یک مجلسی که اعضای آن به تازگی با هم آشنا شدهاند، این چنین موضوعات خصوصی و تا حد زیادی بی ربط به میان بیاید؟ نکته دیگر اینکه رعنا با وجود اینکه متوجه میشود که غلام مشغول فیلمبرداری از لوازم شخصی اوست ، نه عکس العملی نشان میدهد و نه سوالی برایش پیش میآید، جالبتر اینکه در انتهای فیلم، از توجه بیمارگونه غلام به خودش تعجب هم میکند!
رعنا نیز مانند پسران غلام، کاراکتری نامشخص دارد، آیا او دختری سادهلوح و از دنیا بیخبر است؟ به هیچ عنوان در فیلم چنین چیزی به تصویر کشیده نمیشود، پس چگونه است که او به عنوان زنی میانسال، به نیت واقعی غلام، حتی شک هم نمیکند؟!
آیا او از اجاره دادن واحدی در شمال تهران، با قیمتی نازل، و حتی هدیه دادن اجباری ماشین ظرفشویی، نمیتواند به این نتیجه برسد که غلام دارای سوءنیت است؟
آیا او فاحشهای حرفهایست که مردها را به دام میاندازد؟ فیلم این را هم نمایش نمیدهد، بنابر این مجموعه کاراکتر رعنا، به مانند رضا و علی، نه پیچیده، بلکه سردرگم است.
اساساً فیلم از طریق تعلیق سازیهای مقطعی است که پیش میرود، تعلیق سازی هایی که هیجاناتی را در بیننده ایجاد و او را برای تماشا مشتاق میکند اما در نهایت به جایی نمیرسد، مصداق بارزش، صحنه سیلی زدنهای پیاپی علی و رضاست، جایی که دو برادر در حالتی بسیار غیرمنطقی و نوبتی به هم سیلی میزنند، نه نیت آنها از اینکار مشخص است و نه نتیجه آن با منطق نسبتی دارد! تنها فایده این صحنهها تولید هیجان است.
به یاد بیاورید صحنه ابتدایی ورود رعنا را به فیلم؛ کلو آپی از پاهای خانمی خوش لباس که با لوندی اصطلاحاً کت واک میکند! خاصیت این صحنه جز اروتیک بودنش، چیست؟
این صحنه از پی او وی کدام شخصیت است؟ غلام؟ آیا غلام با وجود داشتن ثروت کافی آن هم در آن نقطه از شهر تهران، مقهور راه رفتن زنی میانسال است؟ در حقیقت این صحنه برای ما ساخته شده؛ یعنی برای مخاطب ، که تولید هیجانی باشد از جنس اروتیک، آن هم در سطحیترین شکلش!
اما به اعتقاد من مهمترین سکانس فیلم، سکانس مهمانی است که علی و رعنا در آن شرکت میکنند، نه از آن بابت که سکانس فوقالعادهایست، بلکه از آن جهت که اگر قرار باشد به یک سکانس اشاره کنم و از آن به این نتیجه برسم که کارگردان برای فیلمساز شدن باید بازهم صبر کند و کوشش بیشتری را به خرج دهد، همین سکانس است.
به راستی این مهمانی کجاست؟ آن آدمها چه کسانی هستند؟ اینجا چه میکنند؟ چرا رعنا با ولنگاری با پسری بگو و بخند میکند؟ چرا پسرها بدون هیچ شناختی از علی او را اینطور نگاه میکنند؟ آیا ما در یک پارتی جوانانه هستیم؟ یا یک گالری هنری؟ آن سالن کوچک سینماتک دیگر چیست؟ چرا وسط فیلم، شخصیتها، فیلم را رها کرده و بیرون میآیند؟ با آن همه حجم صدای موسیقی در راهرو، چه طور عدهای دارند فیلم میبینند؟ از همه عجیبتر آن منتقد سینمایی (با بازی بابک حمیدیان) وسط آن جمعیت عجیب و غریب، اساساً معلوم نیست مشغول چه کاری است، با رعنا به گرمی صحبت میکند و رعنا قاه قاه میخندد! اما به چه چیزی؟ آیا او مست لایعقل است یا میخواهد علی را بیازارد؟ به چه دلیل رفتار منتقد با علی تحقیرآمیز است؟
علی بدون هیچ مقدمهای به او میگوید «ببخشید، آدمها چون از شما میترسن جلوتون کرنش میکنن!!»
چرا باید علی، در برخورد اول، بدون هیچ منطق و مقدمهای چنین جملهای را به منتقد بگوید؟
حال پاسخ منتقد به او چیست؟ «شلش کن» بله، او با خندهای عجیب به علی میگوید شلش کن!
منتقد پس از تبادل چند خنده و عشوه دیگر با رعنا، باز هم به علی میگوید «شلش کن»! علی اتاق را ترک میکند در حالی که مشخص نمیشود شلش کرده یا نه!
خوشبختانه پیش از آنکه از این همه حجم فقدان منطق دچار سرگیجه شویم، ناگهان هر دو کاراکتر رعنا و علی را زیر پل کریم خان میبینیم، که مشغول صحبت هستند!
کارگردان میکوشد در اینجا آن حجم فقدان منطق را جبران کرده و نتیجهگیری کند که علی، رعنا را دوست دارد اما رعنا اخلاقش فلان است و… که... بگذریم ...
از دیگر شاخصههای فیلم، بازی حسن پورشیرازی است، او به خوبی از عهده ایفای نقش برآمده، اما چیزی که به او و کلیت فیلم ضربه میزند، اصرار کارگردان به نشان دادن و فهماندن نمادپردازیهایش است، از سخنرانی شاه سابق در ماهواره و برنامه بیگانگان فضایی گرفته تا اشارات سطحی شخصی به ویل دورانت در پاتوق تریاککشی غلام و رفقایش…
آن همه صحنه های طولانی در شیرهکش خانه به چه کار فیلم میآید؟ کینه و انتقام عجیب غلام از کارگر آنجا برای چیست؟
سکانس پایانی فیلم، سکانس پسرکشی، در افراط کارگردان به نمادسازیهایش حکایت دارد، بازی به اندازه، درست و دلهرهآور حسن پورشیرازی، قربانی این افراط میشود، گویی کارگردان مقهور بازی بازیگرش شده و از او میخواهد تا حد ممکن ادامه دهد؛ غلام در حال نشئگی، چاقو به دست، با چهره برافروخته و سرخ، در حالی که در بک گراند دو شاخ شیطانی نیز او را همراهی میکند،...
اکتای براهنی با جدیت تلاش میکند که ما متوجه نمادپردازی اش شویم، تا حد ممکن برای این موقعیت غلام، دیالوگ مینویسد، به طوری که چیزی نمانده است که در این لحظه نوشتهای با این عنوان روی تصویر ظاهر شود که: «بیننده گرامی، شما مشغول تماشای شیطان هستید!»
«پیر پسر»، در درام اصلی، شخصیتپردازی و دیالوگ نویسی دچار ضعفهای اساسی است، مضاف بر اینکه خیلی طولانیتر از آن چیزی است که باید باشد، اما اکتای براهنی در یک چیز بسیار استادانه عمل میکند که انصافاً نباید از آن غافل شد و آن ایجاد تعلیق است.
در حقیقت این تعلیقهاست که ما را تا انتهای این مسیر طولانی، همچنان مشتاق نگاه میدارد. هرچند برخی از آنها نیز قابل نقد هستند.
تصور کنید این قدرت پرداخت تعلیق را، اگر با یک درام استخواندار و منطقی ترکیب شود، آن هنگام است که شاید، براهنی را باید به غایت ستود، اما اکنون خیر، شاید وقتی دیگر!
امیدوارم...
تیر ماه ۱۴۰۴
برچسبها:
بانیفیلماکتای براهنینقد پیر پسرمهرشاد کیارس