وقتی قلم از تصویر پیشی می‌گیرد

«حضرت اجل»؛ ظهور پروژه‌ای که قواعد سریال‌سازی را بازنویسی می‌کند

نویسنده: المیرا ندائی

4 دقیقه مطالعه
تلویزیون
«حضرت اجل»؛ ظهور پروژه‌ای که قواعد سریال‌سازی را بازنویسی می‌کند
در روزهایی که بازار سریال‌سازی با انبوهی از تولیدات مهمل و بی‌معنا اشباع شده و فیلمنامه‌ها، اغلب به سایه‌ای کمرنگ از ایده‌های تکراری تقلیل یافته‌اند، پروژه‌ای احیاگر در پشت‌صحنه‌ی شبکه‌ی نمایش خانگی کلید خورده است؛ پروژه‌ای که نامش پیش از انتشار اولین تصویر، به زمزمه‌ای جدی در میان منتقدان و سینماگران بدل شده است: «حضرت اجل». این‌بار اما ماجرا با تمام آنچه در سال‌های اخیر دیده‌ بودیم متفاوت است.
این پروژه برخلاف پروژه‌های سال‌های اخیر، تنها بر نام بازیگرانی تکیه نکرده است که از فرط غرور کاذبِ ناشی از حضور سطحی و کم مایه در پروژه‌های موازی، تمام زوایای دوربین را به خود اختصاص داده اند؛ همانهایی که با موج تبلیغاتی وسیع جلوی دوربین حاضر می‌شوند و پیش از پایان فصل اول، هم خود فراموش می‌شوند و هم آن پروژه‌هایی که غافل از اهمیت مثلثِ نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده اثر، در دریای هنر به دنبال تجارت خاویار هستند؛ تلاشی بس مذبوحانه که سالهاست لاعلاج باقی مانده.
 «حضرت اجل» اما از جای دیگری آغاز شده است؛ از متن. از فیلمنامه. از جایی که سینما واقعاً شکل می‌گیرد، از قلمی که زمان را می‌سازد. در مرکز این جهان، نام «سعید مطلبی» قرار دارد؛ نویسنده‌ای که بیش از شصت سال با ادبیات، تاریخ و روایت‌های زیستهِ نسل‌های مختلف این آب و خاک زندگی کرده. حضور او در «حضرت اجل» تنها یک نام معتبر نیست؛ نشانه‌ی بازگشت فیلمنامه به جایگاه تعیین‌کننده‌ی خود در ساختار یک اثر تصویری است. روایتی که به قلم بی‌بدیل استاد مطلبی به رشته تحریر درآمده است. «حضرت اجل»، برشی از اوایل و اواسط قرن چهاردهم هجری خورشیدی است؛ دوره‌ای پرتلاطم و کمتر بدون تحریف روایت‌ شده است و تا امروز کمتر سینماگری شهامت پا گذاشتن به عمق آن را داشته. این‌بار اما تاریخ صرفاً پس‌زمینه نیست، موتور تنش و درام است. کارگردانی صبورانه و موشکافانه سعید سلطانی -کارگردانی که طی سالها فعالیت هنری اش ثابت کرده نه تنها واژه به واژه به فیلمنامه متعهد است، بلکه باوری قلبی به نویسنده اثر دارد. و اما ضلع سوم این اثر، تهیه‌کننده‌ای آینده نگر است که در عین تعهد به دو ضلع دیگر، نبض مخاطب امروزی را به خوبی می‌شناسد و هرگز در ورطه‌ی تکرار یک سبک یا ژانر گرفتار نشده است. «محمدرضا تخت‌کشیان» در حقیقت استحکام این سازه است، و از نقطه‌ی مرکزی‌ آن جان می‌گیرد: «آقای سناریست». هر چه متن دقیق‌تر و عمیق‌تر باشد، میزانسن‌ها نیز وفادارتر و هوشمندانه‌تر خواهند بود. هر چه جهان‌بینی روایت منسجم‌تر باشد، انتخاب بازیگر هم سخت‌گیرانه‌تر خواهد شد و درست همینجاست که اختلاف فاحش میان «بازیگر» و «نابازیگر» آشکار می شود؛ و به اصطلاح نامداران عرصه بازیگری، در «شیخ اجل» جایی نخواهند داشت. پروژه‌هایی از این جنس، پیش از ورود به مرحله‌ی تولید، خودبه‌خود نظام طبقه‌بندی بازیگران را بازتعریف می‌کنند. هر بازیگری شانس حضور در «حضرت اجل» را ندارد؛ نه به‌خاطر نام‌ها، بلکه به‌خاطر سطحی که متن مطالبه می‌کند. سکوتی که خبر از یک اتفاق می‌دهد: اگرچه که «حضرت اجل»، بدون سر و صداهای تبلیغاتی مراحل پیش تولید را پشت سر گذاشته و به تازگی وارد مرحله تولید و فیلمبرداری شده، اما با این وجود یکی از پیگیرانه‌ترین جریان‌های توجه در میان منتقدان، سینماگران و مخاطبان جدی را شکل داده است. نه به‌ واسطه‌ی تبلیغات، بلکه به دلیل اعتبار سازندگانش و جدیتی که از پشت این پروژه به چشم می‌رسد. در زمانه‌ای که بسیاری از سریال‌ها پیش از تولد، سرنوشت‌شان در میان انبوه محتوا گم می‌شود، «حضرت اجل» نقطه‌ی مقابل این وضعیت است: سریالی که هر روز، بی‌آن‌که صدایی بلند کند، تاریخ شروعش تبدیل به یک پرسش جدی در فضای سینمایی شده است. «حضرت اجل»، با مثلث حرفه ای و متعهدش در راه است تا استانداردهای شبکه‌ی خانگی را جابه‌جا کند، و آنچه را که در شأن و منزلت مخاطبان ایرانی هست به تصویر بکشد؛ اثری که سال‌ها با شخصیت‌های باورپذیر و خرده روایتهای رنگارنگ اش زندگی خواهیم کرد. ۱۴۰۴/۰۹/۱۳