"جنگ میهنی دوازده روزه" سینمایی میشود
5 دقیقه مطالعه
سینما، یادداشت ها

/یادداشت/
•**جبار آذین**
یکی از دوستان فیلمنامهنویس و کارگردان که نگارش و کارگردانی چند فیلمنامه و فیلم را در کارنامه سینمایی خود دارد، دو روز قبل تماس گرفت و عنوان کرد که طرح یک فیلمنامه سینمایی در باره جنگ دوازده روزه را نوشته و مایل است آن را حضوری برای من بخواند و نظرم را در مورد آن بداند.
با او دیروز در جایی قرار گذاشتم و آمد و طرح خود را هم آورد. در همین زمان اوس محمود عزیز به تلفن همراهم زنگ زد و گفت که میخواهد مرا ببیند. به او گفتم در جایی با یک دوست هستم.
گفت، من هم میتوانم آنجا باشم؟گفتم، اشکالی ندارد و هنوز من و دوست سینماگر، در ارتباط با طرح او صحبت را آغاز نکرده بودیم که اوس محمود نیز از راه رسید.
بعد از معارفه و ضمن نوشیدن چای، اوسا از خود و کار و بار و اوضاع و احوال مملکت و سینما و تلویزیون سخنرانی کرد و ما منتظر شدیم تا حرفهای او تمام شود و بتوانیم طرح فیلمنامه دوستمان را بخوانیم و بشنویم. اما انگار اوس محمود خیال کوتاه آمدن نداشت و تازه شروع کرد به گلایه تند از کمبود آب و قطع شدن مکرر برق و نابسامانی وضع اینترنت و غیره و بعد هم رفت سراغ آتشبس و ادامه مقابله با آمریکا و اسرائیل و تلاش عدهای برای ادامه مذاکره و سرانجام به پیامدهای جنگ دوازده روزه رسید.
من و دوست سینماگر، نفسی کشیدیم و خدا را شکر کردیم. من در این لحظه وارد سخنان اوسا شدم و گفتم، دوست عزیزمان فیلمنامهای در خصوص جنگ ایران و اسرائیل در دست نگارش دارد و میخواهد آن را بسازد و اکنون اینجا هستیم تا طرح فیلمنامه را بخواند.
اوس محمود با شعف دستهایش را بهم کوفت و با خوشحالی از این برنامه استقبال کرد و بعد دوست سینماگر ما شروع به خواندن فیلمنامه خود کرد و ما سراپا گوش شدیم.
خط محوری داستان فیلمنامه او را رخدادهای زندگی یک زوج جوان عاشقپیشه که به تازگی زندگی مشترک خود را آغاز کرده و این زمان با رویداد جنگ دوازده روزه مصادف شده است، تشکیل میداد و داستان با شهادت برادر دختر که یک نظامی است، به پایان میرسید. از دوست سینماگرمان که فیلمنامهای بروز و دولت و مخاطبپسند را برای نوشتن و ساختن فیلم سینمایی انتخاب کرده تشکر کردیم.
من تا خواستم، صحبت درباره طرح را شروع کنم، اوس محمود، تریبون سه نفره را در اختیار گرفت و گفت، خوب بود، ولی... دیگر ادامه نداد.
دوست سینماگر گفت،لطفا ادامه دهید من خوشحال میشوم، نظر شما را بدانم.
من هم اوس محمود را تشویق به گفتن کردم و او گفت، پس ما و مردم کجای این داستان قرار داریم؟!
اوس محمود روی نکته مهمی انگشت گذاشته بود.
من گفتم، اوسا هم در کنار صف مردم از میهن دفاع میکرد.
دوست سینماگر به فکر فرو رفت و من گفتم، مردم، رکن اصلی این جنگ بودند و باید محور اساسی پرداختن در آثار هنری، آنها باشند.
دوست سینماگر گفت، در این میان برای این که بیشتر روی مسئله متمرکز شویم، یک پرسش برایم به وجود آمده است و این که، پیروز این جنگ چه کسی بود؟
اوس محمود گفت، ما!
و من پرسیدم، این ما یعنی چه کسی؟
دوست سینماگر گفت، ایران!
و اوسا گفت، مردم ایران!
و من گفتم، سخن اوسا درستتر است، مردم!
دوست سینماگر ما گفت، اما نیروهای نظامی هم جنگیدند،
گفتم، بله و دلاورانه هم جنگیدند، ولی این وحدت و همدلی و یکپارچگی و میهنپرستی ملی بود که دشمن را عقب راند.
اوس محمود احسنتی گفت و ادامه داد، بنابراین مهرههای اصلی مردم بودند.
دوست سینماگر گفت، دیگران نیز بودند.
گفتم، آن دیگران دو کار انجام دادند، برخی ساکت شدند و عدهای هم بیانیه صادر کردند.
دوست سینماگر پرسید، به نظر شما فاتح و مغلوب جنگ چه کسانی بودند؟
گفتم، مردم! دهان هر دو به تعجب باز شد.
اوسا گفت، مردم هم پیروز بودند و هم شکست خوردند؟ مگر میشود؟
دوست سینماگر گفت، اما ایران پیروز شد و اسرائیل شکست خورد.
به اوس محمود گفتم، بله میشود، چون به مردم برای مقابله و جنگ نیاز بود آنها با شعر و شعار وارد میدان شدند و دشمن را عقب راندند و قهرمان لقب گرفتند، ولی بعد از آتشبس مشکوک، آش و کاسه همان شد که بود و به سرعت مردم از یادها رفتند و مشکلات بیش از گذشته در تمام امور بر سر مردم باریدن گرفت.
برای چند لحظه هر دو سکوت کردند و دوست سینماگر سکوت را شکست، با این وصف، مردم شکست خوردند؟!
گفتم، آری و این همان حقیقت بزرگ ایران و جنگ تحمیلی دوازده روزه است.
اوس محمود گفت، عجب نامردهایی هستند!
دوست سینماگر گفت، چه کسانی؟
اوسا گفت، همانها که در جنگ از مردم سواستفاده کردند و حالا آنها را از یاد بردهاند.
گفتم، بنابر این پیروز و مغلوب اصلی این جنگ مردم هستند.
این بار هر سه سکوت کردیم.
دقایقی بعد و هنگامی که داشتیم از یکدیگر خداحافظی میکردیم، دوست سینماگر ما گفت، من باید در طرح فیلمنامهام تجدید نظر کنم و فیلمنامهای جدید با حضور قهرمانان راستین جنگ دوازده روزه، یعنی مردم بنویسم.
با آرزوی موفقیت برای او و امید به اینکه بتواند در اوضاع ناسالم سینما چنین فیلمنامهای بنویسد و آن را به یک اثر سینمایی خوب تبدیل کند، از یکدیگر جدا شدیم.