آسیبشناسی حضور برخی افراد در لباس خبرنگاری در فضای رسانهای کشور
روز خبرنگار مهم نیست؛ باور بفرمایید!
بانیفیلم / سکانس اول
7 دقیقه مطالعه
یادداشت ها

نامگذاری روزهای سال و دادن شناسنامه و هویتی خاص به یک روز به بهانه کرامت و حرمت گذاشتن به شخص، موضوع و… اگرچه میتواند به سهم خود ارزشمند باشد اما به نظر میرسد برخی از این روزها از شمول این ارزش گذاشتن بیروناند و بیشتر حرمتگذاری از سر ناچاری باشد.
در میان روزهای نامگذاری شده در تقویم، هیچ روزی را نمیتوان یافت که مانند روز خبرنگار بیمسماء و بدون توجه به هویت حرفهای باشد. این روز یکی از برجستهترین موردهاییست که با فرا رسیدنش، برخی احساس تکلیف میکنند در بالاترین شکل، با ارسال پیامهای تبریک (که متن بیشترشان هم یکسان است!) به وظیفه خود عمل کنند. جالبتر اینکه بیشتر این پیامهای تبریک از جانب کسانی ارسال میشود که قرابت چندانی هم با خبرنگاران ندارند!
واقعیت موضوع اما از این هم عذابآورتر است؛ این که یک خبرنگار در مملکت ما مانند بسیاری از حرفهها، هویت حرفهای خود را از دست بدهد و هیچکس هم «کک»اش نگزد، سخت و آزاردهنده است.
خالی شدن شخصیت بیشتر خبرنگاران از هویت حرفهای و دور ماندن آنها از فلسفه وجودیشان، خاص این سالها نیست؛ این شیوه بیاعتبارسازی، سالیان متمادی توسط افراد، گروهها و… برای از بین بردن هویت خبرنگاری به کار رفته و کوششهای فراوانی هم برای جا افتادنش شده است.
با کمال تاسف، بخش بزرگی از خبرنگارانی که امروزه در کسوت فعال رسانهای، قلم به دست دارند، به خوبی میدانند که خطاب قرار دادن آنها با عنوان روزنامهنگار، برای شخصیتشان خیلی سنگین است. برای اینها ردای روزنامهنگاری اصلاً مناسب نیست!
زندهیاد حسین قندی یکی از بزرگان جامعه مطبوعاتی و از روزنامهنگاران حرفهای مملکت، خاطرهای از آغاز به کارش در روزنامه کیهان میگفت که شنیدنش جالب توجه است؛ او تعریف میکرد وقتی پس از فارغ تحصیلی در رشته خبرنگاری به کیهان مراجعه کرده و در تحریریه به دبیر گروه گزارش معرفی شده بود، تا یک سال حتی صندلی برای نشستن به او نمیدادند و مدام در حالت آماده باش و خبردار، میایستاد تا دییر گروه موضوع و سوژه را به او بگویند تا برود در سطح شهر و گزارش خود را تهیه کند!
مرحوم قندی میگفت پس از گذشت یک سال از همکاریاش، دبیر گروه گفته بود که میتواند یکی از صندلیها را بردارد و به عنوان عضوی از گروه در جمع آنها بنشیند!
مقایسه آن دوران با اوضاع امروز هر چند خندهدار و قیاس معالفارق است اما آن نسل، خبرنگارانی بودند که حضور هر کدامشان در هر نشریه و روزنامهای مانند وزنهای فرهنگی محسوب میشد، اما حالا چه؟!
امروز بخش بزرگی از جماعت قلم به دست در کلافی سردرگم از بیهویتی قرار دارند و هیچ امیدی هم به تغییر و اصلاحشان نیست.
اینکه از چنین دیدگاهی چرا باید روز خبرنگار اهمیتی داشته باشد مهم است، جامعه موثر مطبوعاتی و رسانهای باید به دنبال پاسخی برای این پرسش باشد که اهمیت نامیدن یک روز در تقویم سالانه با عنوان روز خبرنگار که کمترین موضوعیتی با حرفه واقعی روزنانهنگاری دارد در چیست؟
برای ارزیابی از دیدگاه حرفهای، درمییابیم که بخش زیادی از این نامگذاری، نوعی بیتوجهی به جایگاه واقعی رسانه و در شکل بدبینانهاش، استهزاء حرفه روزنامهنگاریست.
در مقام قیاس فعالان حرفهای جامعه رسانهای، با نمونههای امروزی که عنوان «روزنامهنگاران مقوایی» برازندهشان است و در توهمی حماقتبار خود، «هر» را از «بر» تشخیص نمیدهند هیچ نقطه مشترکی نمیتوان یافت.
این دسته از افراد که خبرنگاری برایشان تابعی از شرایط آینده است، این عنوان را یا برای دستیابی به موقعیت مالی، سازمانی و… مناسب انتخاب کردهاند یا خبرنگاری را پلکانی برای رسیدن به موقعیتهای ویژه تصور میکنند. گروه دیگری هم هستند که بنا به دلایل شخصیتی، فضای خبرنگاری را محیطی برای عقدهگشایی خود میدانند و یا برای گرفتن حقوحسابهای نهان و پیدای خود، به این کسوت درآمدهاند!
در طی سالیان متمادی تلاشهای فراوانی برای به حاشیه کشاندن جامعه مطبوعاتی صورت گرفته؛ از اولویت فضای «سکهپروری» تا دادن امتیازهای ویزه به خبرنگاران برای قرار دادنشان زیر بیرقهای جناحی و…
اینها همگی از بدترین آفتهاییست که گریبانگیر خبرنگاران حرفهای و جامعه رسانهای است.
در این بین میتوان میان تلاشهایی که برای انزوای جریان صاحب دیدگاه روزنامهنگاری صورت گرفته با حوزههای دیگر مشابهتهایی هم دید که مهمترین این حوزههای مشترک، سینماست.
همان گونه که وجود برخی افراد، دنیای رسانهای را به فلاکتی آشکار کشانده، به همان گونه تلاشهای زیادی هم برای کنار گذاشتن جریان پرسشگر و دغدغهمند سینمای ایران شده که متاسفانه منجر به گوشهگیری و انزوای این هنرمندان شده است.
خوب میدانیم در حال حاضر، غالب سینماگران حرفهای و صاحب دیدگاه، به دلیل مشکلات فزاینده، یا خانهنشین شدهاند یا هنوز امیدوارانه به دفاتر سینمایی میروند تا مگر سرمایه و سرمایهگذاری برای کارشان پیدا کنند. در میان اهالی سینما، برخی هم هستند که با پیدا کردن سوراخ دعا و با ساخت فیلمهای «بشکن و بالا بنداز»(!) ضمن نزول سطح سلیقه مخاطب و به فنا بردن هنر سینما، امور مالیشان را سروسامانی ویژه دادهاند!
عجب دوران وانفسایی شده…!
در یک نگاه کلان، وضعیت دنیای رسانه و خبرنگاری، بسیار خرابتر هم هست؛ از یک سو معضل تعدیل و اخراج خبرنگاران به بهانههای اقتصادی دامنگیر همکاران واقعی رسانهای شده و از سوی دیگر شاهد ترکتازی افرادی هستیم که حتی شنیدن نامشان هم حال اهالی رسانه و فرهنگ و هنر، را«بد» میکند(!)
از این دست نمونهها آنقدر زیاد است که یادآوریشان تنها بر خشم آگاهان دنیای رسانه میافزاید و تاسف ناظران را بیشتر میکند.
توجه داشته باشید با گسترده شدن رسانههای ریز و درشت در فضای مجازی و آسانسازی فعالیت رسانهای و انبوهسازی در دنیای رسانههای امروزی، افرادی در کسوت خبرنگار رفت و آمد دارند که ویژهترین هنرشان، بیسوادی و پرروییست.
عمدتاً این دسته از فعالان، با زمینهچینی و موقعیتسنجی، توانستهاند به «آلاف و اولوفی» برسند و به عنوانهای مدیریتی دست بیابند
این جماعت برخلاف ادعاهایشان هیچ هنر و تخصصی به جز مجیز و بلهقربانگویی ندارند. حضور آنها در مشاغل جدیدشان، یکی از بیربطترینها موضوعات و داستانی کمیک است!!
این جماعت حضورشان در عالم خبرنگاری هم منحصر به شرایطی بود که هیچ ارتباطی با میزان دانش یا استعداد نوشتاریشان نداشت. تبحر آنها صرفاً در ایجاد رابطه با کانونهای قدرت و مراکز و افرادی بود که میتوانستند موقعیت مالی و شغلی در خور توجهی برایشان فراهم کنند.
این جماعت که همکارانشان به طعنه به آنها «خبربیار» لقب داده بودند، چند سالی در فلاکت کامل اقتصادی و بیابان نادانی سرگردان روزگار میگذراندند.
آنها تنها با اتکاء به پررویی ذاتیشان در هفتهنامهها یا مجلهها مشغول بوده و با ایجاد رابطه از طریق پاجهخواری با دستاندرکاران و مدیران مربوطه حوزههای مختلف، در فرصتی طلایی با خروج از دنیای خبرنگاری، لباس مشاغلی چون تهیهکننده، مجری تلویزیون، مدیر اجرایی، مدیرکل روابط عمومی و… را به تن میکردند!
نکته عجیب و در عین حال فلاکتبار فعالیت چنین افرادی در مقام تهیهکننده(؟!) در این بوده و هست که به دلیل نداشتن بنیه هنری و دانش حرفهای، به شکل کامل مغروق دریای ابتذال میشدند و در کسوت مدیر نیز، فردی بیاختیار و در خدمت مدیر و آقابالاسرشان مشغول خوشخدمتی میشدند.
واقعاً که دوران عجیبیست!
وقتی همه این دلایل را کنار هم قرار دهیم، متوجه میشویم که با وجود حضور چنین جماعتی،عجیب نیست که جایگاه رسانهها تا چه اندازه دچار تزلزل و بیهویتی شده است؛ افرادی که نادرست، اسم خبرنگار روی خود گذاشتهاند، به خاطر داشتن ذهنیت حقارتبار، یا به جریان ابتذالگرای سینما و سریالسازی سخیف پیوستهاند و یا در موقعیتهای سازمانی، تبدیل به افراد «بله قربانگو»یی شدهاند که اولویتشان تنها اجرای اوامر شخص بالادستیست.
میدانیم باعث شرمساری مضاعف است که مجدد تاکید کنیم حضور این جماعت در دنیای رسانه، اعتبار و حرمت روزنامهنگاران حرفهای را به سخره میگیرد اما از سوی دیگر نگران این موضوع هم هستیم که همین افراد مجیزگو و مبتذلساز، در آینده و در چرخشی آشکار، خود را محق و دیگران را ناحق نشان دهند! این اغراق نیست که در صورت عدم روشنگری درباره ماهیت افراد «خبربیار» و «ناخبرنگار»، ممکن است همینها با پنهانسازی، در مقام مدعی، گناهان کردهشان را پای روزنامهنگاران واقعی بگذارند…
رسوب چنین افرادی در برخی رسانهها، باعث شده تا خبرنگاران حقیقی با ویژگیهایی چون مسئولیتپذیری، پرسشگری، وجدان جامعه بودن و دغدغهمندی با مشکلات عدیده روبرو شوند.
جماعت ناخبرنگار، هیچ وجدانی برای تلنگر زدن ندارند. آنها با اتکا به مهمترین خصیصه رفتاریشان، -یعنی «پرورویی»- در هیبت افرادی ظاهر میشوند که برای اثبات ارادت و بندگی به بالادستیها، حاضرند هر اراجیفی را در قالب گزارش و نقد و مصاحبه به جامعه تحمیل کنند.
این یک واقعیت آشکار است؛ با نگاهی به دور و بر خود و دقت در نوشتههای این مدعیان، میتوان نقابشان را کنار زد و چهره کریهشان را دید!
با حضور قبلی و فعلی چنین جماعتی در دنیای رسانهها و ترکیدگی فضای مجازیست که اعتقاد داریم بودن «روز خبرنگار» در تقویم سالانه، چندان مهم نیست…!