نور، دوربین، رانت!
سینمای دولتی ایران؛ میدان رانتخواران یا خانهی سینماگران؟
یادداشت / المیرا ندائی
3 دقیقه مطالعه
سینمای ایران / یادداشتها

فضای سینمای نهادی و دولتی ایران سالهاست به ورطهای آلوده و مسموم کشیده شده است؛ ورطهای که در آن، جز معدود چهرههای نورچشمی و نزدیک به قدرت، یا هنرفروشان و سوداگرانی که هیچ نسبتی با «سینمای ملی و مردمی» ندارند، جایی برای اغلب سینماگران حرفهای، آزاده و متعهد باقی نمانده است. آنچه پیش چشم ما رخ داده، نه صرفاً یک بحران هنری، بلکه فاجعهای ساختاری است؛ فاجعهای که بسیاری از فیلمسازان واقعی را خانهنشین و منزوی کرده است.
پرسش اصلی این است: چه کسانی و چه عواملی در شکلگیری این وضعیت نقش داشتهاند؟
۱. سلطهی سیاستگذاری ایدئولوژیک؛
سینمای ایران در دهههای اخیر زیر سایهی سیاستگذاریهای محدودکننده و انحصار مدیریتی قرار گرفته است. نهادهای متولی فرهنگ و هنر با معیارهای عمدتاً بسته، امکان تولید و نمایش را نه براساس استعداد و شایستگی، بلکه بر مبنای همسویی ایدئولوژیک و سیاسی تعریف کردهاند. سانسور چندلایه و خودسانسوری تحمیلی، فضای خلاقیت را به حداقل رسانده و سینماگران مستقل را از میدان رانده است.
۲. اقتصاد رانتی و بازار مکاره؛
پول در سینمای ایران نه از مسیر طبیعی سرمایهگذاری خصوصی و شفاف، که عمدتاً از جیب نهادهای دولتی و شبهدولتی میآید. همین ساختار رانتی، تولید را در اختیار گروهی محدود از «خودیها» قرار داده است. در کنار آن، با ورود برخی بنگاههای اقتصادی (در ظاهر خصوصی) به بخش تولید و ساخت فیلم و سریال، گروهی ازز واسطهها و دلالان سوداگر تشکیل شده که سینما را به بازاری مکاره بدل کردهاند که در آن، ارزش هنری جای خود را به بازده مالی و پرستیژ سیاسی داده است.
۳. بوروکراسی آلوده به روابط؛
فرصتها در سینمای رسمی براساس استعداد توزیع نمیشود. باندبازی، رفاقتسالاری و روابط پشتپرده جایگزین شایستهگزینی شدهاند. طبیعی است که در چنین فضایی، هنرمند آزاده که حاضر به معامله با اصول هنری خود نیست، جایی برای نفس کشیدن پیدا نکند.
۴. ضعف نهادهای صنفی؛
نهادهایی چون خانهی سینما که باید سپر مدافع بدنهی فعالان حرفهای باشند، یا در معرض فشار قرار گرفتهاند یا خود به بخشی از ساختار قدرت بدل شدهاند. نبود نظام صنفی مستقل و کارآمد، امکان دفاع از حقوق هنرمندان و تضمین عدالت حرفهای را از میان برده است.
۵. بحران اجتماعی و مهاجرت فرهنگی؛
سیاستهای رسمی برای کنترل ذائقهی تماشاگر، با تکیه بر تولید آثار سطحی و خنثی، موجب دلزدگی مخاطب جدی سینما شده؛ نتیجه آن است که بسیاری از فیلمسازان مستقل یا عطای کار در ایران را به لقایش بخشیده و مهاجرت کردهاند، یا در سکوت و انزوا به انتظار نشستهاند.
جمعبندی؛
فاجعهی کنونی حاکم بر فضای تولیدات سینمایی پ شبکه تمایش خانگی، نه محصول یک عامل منفرد، که نتیجهی همافزایی سه مؤلفهی اصلی است:
۱. کنترل ایدئولوژیک و سیاسی
۲. رانت و فساد اقتصادی
۳. باندبازی و رفاقتسالاری /
سینمای دولتی ایران، بهجای آنکه «خانهی سینماگران» باشد، به میدان بستهای بدل شده که تنها عدهای خاص در آن میچرخند و ارتزاق میکنند. با این حال، تاریخ هنر نشان داده است که جریانهای مستقل و مردمی، حتی اگر به حاشیه رانده شوند، خاموش نخواهند شد. سینمای واقعی، هرچند در سایه، همچنان زنده است و دیر یا زود صدای خود را به گوش خواهد رساند.