شکوه و گلایه از ناسپاسی برخی به هویتهای فرهنگی ایران و ایرانی
خردگرایی، نه قشرینگریست، نه تعصبورزی!
3 دقیقه مطالعه
فرهنگی

بانیفیلم: در پی ابراز واکنشهای تند علیه شوخیهای یک جوکر مجازی به ساحت فرهنگی شاهنامه و فردوسی بزرگ، تعدادی نیز ضمن حمایت از شخص مزبور در مقام یک کمدین، این واکنشها را نوعی از تعصبگرایی و قشرینگری تفسیر کردند.
این دسته از افراد با استناد به اینکه کل حرفهای جوکر مجازی نوعی از شوخی کردن بوده و شخص مزبور هیچ قصد و غرضی مبنی بر توهین به هویت فرهنگی جامعه را نداشته، خواستار در پیش گرفتن انعطاف و مدارا در بیان انتقادات از آن شخص شدند.
بدیهیست و شاید نیاز به توضیح نباشد که شوخی و مطایبه به خودی خود نه توهین است و نه استهزاء؛ اما آنچه عمل آن فعال مجازی را وقیحانه و بیرون از دایره ادب و منش محسوب میکند، از بین بردن حرمت عالیترین نمادهای هویت فرهنگی یک مملکت است.
بگذارید مثالی بزنیم؛
از منتقدان برخورد با جوکر مجازی میپرسیم، آیا از دیدگاه آنان میتوان حرمت و جایگاه پدر یک خانواده را آن هم در جمع خانوادگی، دستمایه شوخی و خنده دیگران قرار داد و انتقادکنندگان از این روال نادرست را متهم به رفتار متعصبانه و افراطگرایی کرد؟!
مسلم است که هیچ عقل سلیمی اساعه ادب به جایگاه پدر را برنمیتابد، چه برسد به مقام فرزانهای تابناک مانند فردوسی بزرگ را که هزار و یکصد سال پیش کمر همت به نجات ادب فارسی بست و تلاش سیسالهاش چراغ راه هویت مملکتمان شد؛ چنین شخصیتی بیاغراق در حکم پدر فرهنگی ایران و ایرانیان قلمداد میشود که سالهای سخت و متمادی را صرف زنده نگاه داشتن هویت این مملکت کرد.
واقعنگری مبتنی بر خردگرایی، با رفتارهای خنثی تفاوتهای ماهوی و آشکاری دارد؛ باید بدانید و بدانند که نمیتوانند و نباید با شخصیتی بزرگ مانند فردوسی که احیاگر هویت ملت ایران است، از در شوخی و استهزاء درآیند.
همه این رفتارهای غیرفرهنگی در ایران، در شرایطی در بیتفاوتی حاکمیت، محلی برای کسب درآمد افرادی دونپایه شده است که کشور تاجیکستان در تکریم مقام فردوسی، به هر خانواده تاجیک یک نسخه از شاهنامه را هدیه داده تا مردمانش بدانند اگر پس از هجومهای قومهای متجاوز در سالیان متمادی به ایران، اگر همچنان به زبان پارسی سخن میگویند، به پشتوانه فرزانگانی مانند فردوسی بوده؛ حکیمی که چه مرارتها و چه کوششهایی برای زندهنگهداشتن ادبیات فاخر ایران زمین به جان خرید…
غفلتهای خواسته و ناخواسته در ایران در تعلل در مورد کرامت گذاشتن به فردوسی بزرگ باعث نمیشود، ذرهای از مقام و منزلت آن حکیم فرزانه و بزرگمرد ادبیات فارسی کم شود…
تاسفآور است اما باید بگوییم که چنانچه حکیم فردوسی در این زمان میزیست و میخواست در پاسخ به ناسپاسی برخی از افراد، منظورش را به رشته سخن درآورد، حتماً نوشتهای مشابه متنی را که بهرام بیضایی در «ديباچهی نوين شاهنامه» نوشته، بارها و بارها مینوشت و مینوشت و مینوشت…
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
فردوسى:
بزنيد مرا - سنگپاره و تپانچه و تازيانههاى شما بر من هيچ نيست.
من شما را نستودهام و پدران شما را از گمنامى به در نياوردم.
من نژاد شما را كه بر خاک افتاده بود دست نگرفتم و تا سيهر نرساندم.
شما را گنگ مىخواندند و من شما را از هوش و هنر سر برنيفراختم، و پارسى پدرانتان را كه خوارترين مىانگاشتند زبان انديشه نساختم.
تركههاى شما مرا نوازش است و دوالها پرِ سيمرغ.
من چهرهی شما را كه ميان تورى و تازى گم شده بود آشكار نكردم و سرزمين از دست رفتهی شما را به جادوى واژهها باز پس نگرفتم و در پاى شما نيفكندم.
بزنيد - كه تيغ دشمنم گواراتر پيش دشنام مردمى كه برايشان پشتم خميد و مويم به سپيدى زد و دندانم ريخت و چشمم نديد و گوشم نشنيد.
(ديباچهی نوين شاهنامه)