هشتادو دومین دوره جشنواره فیلم ونیز / The 82nd Annual Venice International Film Festival (August 28, 2025)
«بوگونیا*/Bugonia»؛ تکوین یک تراژدی مدرن از دل خشونت، زیبایی و معماری بصری
نویسنده: المیرا ندائی
5 دقیقه مطالعه
سینمای جهان
بانیفیلم: در سینمای پسامدرن، کمتر فیلمسازی به اندازهی یورگوس لانتیموس/Yorgos Lanthimos توانسته است تنش میان امر واقعی و امر ساختگی را با چنان دقت و بیرحمی تشریح کند. آثار او همواره در مرزهای هویت، قدرت و پویاییهای اجتماعی گام برداشتهاند. با «بوگونیا»، لانتیموس قدم به قلمروی تازهای میگذارد: جهانی که در آن توهم توطئه، بحران اعتماد به سیستم، تسلط شرکتهای بزرگ و بحرانهای تکنولوژیک و محیطزیستی در هم آمیختهاند. این اثر صرفاً یک بازسازی از فیلم «نجات سیاره سبز/Save the Green Planet» - محصول ۲۰۰۳ کره جنوبی به کارگردانی جانگ جون هوان/Jang JoonHuwan- نیست، بلکه بازآفرینیای پارانویید و فلسفی از مفهوم آن است. فیلم، نمایشنامهای است از آدمهایی گمشده در جنگل معنا، میان ایدئولوژی و افسردگی، حقیقت و پارانویای جمعی.
فیلم از دل دنیایی آغاز میشود که اعتماد به ساختارهای رسمی -دولت، نظام پزشکی، و رسانه ها- بهکلی فروپاشیده است. در این روایت کمدی سیاه علمی-تخیلی، دو مرد -جسی پلمنز/Jesse Plemons در نقش تدی/Teddy و آیدان دلبیس/Aidan Delbis در نقش دان/Don- مدیرعامل قدرتمند یک شرکت دارویی عظیم -میشل فولر/Michelle Fuller با بازی درخشان اما استون/Emma Stone- را میدزدند زیرا که باور دارند که توطئه ای در میان است و او یک انسان زمینی نیست، بلکه به دنیای بیگانگان و فضا تعلق دارد و به دنبال نابودی کره زمین است.
فیلمنامه این اثر ۱۱۷ دقیقه ای، به قلم ویل تریسی/Will Tracy، گرچه از ساختار رایج آثار لانتیموس فاصله نمیگیرد، اما یکی از قابلتوجهترین نقاط قوت آن است. روایت با لحنی طنزآمیز و در عین حال گزنده، قصه آدمهایی را دنبال میکند که در دنیای مدرن به توهم توطئه پناه بردهاند و شاید حق دارند. تلفیق دیالوگهای گزنده با تمهای فلسفی و اجتماعمحور، زمینه نقدی هوشمندانه بر ابرقدرتهای دارویی و رسانهای را فراهم میآورد. طنز تلخ، نقد قدرت، کنایههای اجتماعی، و دیالوگهایی عمیقاً متناقض، همگی ساختاری پُر از شک و اضطراب ایجاد میکنند. ساختار داستانی، غیرقابل پیشبینی و همزمان منسجم است؛ حرکتی مارپیچ از توهم تا حقیقت. لانتیموس در «بوگونیا»، نهتنها به روان انسان، بلکه به ساختار قدرت و دروغهای سیستماتیک نیز حمله میکند. او بیرحمانهترین فرم را انتخاب کرده است تا رابطهی میان اقتدار و روانآزاری را تشریح کند: یک شکنجهگر ممکن است یک نجاتدهنده باشد، و یک مدیر عامل ممکن است تهدیدی برای سیاره باشد و هر دو اینها ممکن است اینگونه نباشند.
جسی پلمنز، در نقش تدی، یکی از قویترین و چندلایهترین بازیهای کارنامهاش را ارائه میدهد. تدی، میان پارانویا، خشم انباشته، و توهم نجاتبخشی دستوپا میزند. پلمنز، شخصیت تدی را با چنان ظرافت و درونیسازی دقیقی اجرا میکند که تماشاگر مدام بین باور و تردید، احساس ترحم و انزجار، معلق میماند.
اما استون، در نقش میشل، عملکردی سرد، حسابشده و در نهایت پیچیده ارائه میدهد. او در لحظاتی، قربانی شکنجه است و در لحظاتی بازنمایندهی نئولیبرالیسم فاسد. استون در «بوگونیا» کاملأ با نقشهای فانتزی و احساسیاش وداع کرده است و حضوری کاملاً مینیمال، کنترلشده، عقلانی و درخشان دارد.
آیدان دلبیس، در نقش دان، عنصر پویای فیلم است. شخصیتی مرموز که ترکیبی است از سادگی کودکانه، خشونت انفجاری و نیاز به معنا. او پادزهر یا محرک روانپریشی تدی است، یا شاید تنها انعکاس روان او.
سبک کارگردانی لانتیموس در«بوگونیا»، برآمده از تئاتر ابزورد است؛ فضاسازی بسته، طراحی حرکت محدود و فرمال، چیدمانهای متقارن، و دوربینهایی که با فاصله و نوعی بیطرفی سرد، خشونت و بینظمی ذهنی را ثبت میکنند. فیلم، از همان آغاز، مخاطب را در موقعیت بیاعتمادی مطلق قرار میدهد؛ جایی که هیچ روایت رسمیای قطعیت ندارد، و حتی دیدگاه قربانی نیز حامل خشونت است. فیلمبرداری، با نورپردازی اغلب مصنوعی و زوایای عجیب، بازتابی است از جهانبینی مختلشدهی شخصیتها. فضاها توسط رابی رایان/Robbie Ryan بهدقت طراحی شدهاند تا حس «ناواقعی بودنِ واقعیت» را ایجاد کنند؛ گویی همه چیز در حال اجرای یک تئاتر کابوسگونه است.
تدوین فیلم، همچون روایت، قطعیت را از بین میبرد. از برشهای تیز و ناگهانی گرفته تا وقفههای طولانی در نماهای استاتیک، همهچیز در خدمت القای «بیثباتی» است. فیلم بهجای اینکه زمان را بازنمایی کند، آن را مختل میکند؛ گویی ذهن مخاطب را وارد روانآشفتگی شخصیتها میسازد.
جرسکین فندریکس/Jerskin Fendrix، موسیقیای مینیمال اما سرشار از تداخل فرکانسی را برای «بوگونیا» طراحی کرده است که با ضربآهنگ ذهنی فیلم همخوانی دارد. سکوتهای ممتد، افکتهای صوتی خشدار، و صداهای غیربشری در ترکیب با تنش دیالوگها، فیلم را به قلمروی سمعی خشن و نامتعارف میبرد. در این اثر، صدا به جای اینکه همراه تصویر باشد، دشمن آن است؛ نوعی تنش دائمی که قرار نیست از آن خلاص شوید.
در مجموع، «بوگونیا» با تمام لایه های سوررئال و شخصیت پردازیهای متناقضش، شاید برای مخاطب عام اثری سختگذرا باشد، اما برای علاقمندان به سینمای لانتیموس به معنای واقعی کلمه یک اثر تاثیرگذار و بهشدت قابل تامل است؛ اثری که آسان، خوشریتم یا سرگرمکننده نیست، اما یکی از صادقترین و تلخترین آینههاییست که سینمای معاصر در برابر مخاطب قرار داده شده است. این فیلم، تماشاگر را به چالش میکشد، عصبی میکند، گمراه میسازد، و در نهایت با تردیدی عمیق تنها میگذارد و شاید این، تنها راه گفتوگو با جهان معاصر باشد.
* «بوگونیا» در ریشههای اسطورهای خود به آیینی بازمیگردد که یونانیان باستان و سپس شاعران رومی به آن باور داشتند: تولد زنبورهای عسل از لاشهی یک گاو قربانیشده. این مناسک عجیب که در اشعار ویرژیل نیز بازتاب یافته است، نمادی از مرگ و باززایش، و پیوند تراژیک میان قربانی و تداوم زندگی است. لانتیموس در فیلم «بوگونیا» همین اسطوره را دستمایه قرار داده است تا چرخهی خشونت و حیات، مرگ و زایش را در بستری مدرن بازخوانی کند. در جهان سینمایی او، «بوگونیا» دیگر تنها یک روایت باستانی نیست، بلکه استعارهای است از جامعهای که در دل فروپاشی، خود را از نو میآفریند؛ با خشونت، با آیین، و با زیباییشناسیای که مرگ را به تصویر بدل میکند.