انتقادعلیرضا پنجهای از اوضاع بازار نشر؛ هر کس مافیای خود را دارد!
علیرضا پنجهای میگوید هر کس مافیای خود را پرورش میدهد و اگر انتشاراتی داشته باشد یکسری را بالا میآورد و بخشهای بزرگی از جامعه میماند.
9 دقیقه مطالعه
فرهنگی

این شاعر و روزنامهنگار در گفتوگو با ایسنا درباره آخرین مجموعه سرودههای خود که با عنوان «سکسکهای عاشقانه» در نشر چشمه منتشر شده، درباره اینکه ظاهرا مجموعهای عاشقانه است، اظهار کرد: من ذهنیت بازیگوشی دارم و صرفا عشق به شکل سانتیمانتالیستی در کارهای من حضور ندارد. عشق در این کتاب، استعاری است.
او افزود: کمترین اشعار این مجموعه چامه است و بیشترین آن چامک که از دههی ۸۰ در گفتوگو با ایسنا اسم را جایگزین توصیف (شعر کوتاه) پیشنهاد دادم، و در این مدت هم انواع گونههای آن را با نظریهپردازی تبیین کردم. در «سُکسُکهای عاشقانه» ما در واقع با نوعی درنگ و تأکید بر لحظهی پیروزی در زندگی و مواجهات آن روبهرو میشویم. انگار شاعر با هر شعری به محض شکار عینیات و تغییر کاربریاش در ذهن و ذهنیتساختن از آن در وضعیت رویاگون و تولد شعر در اتمسفری شاعرانه، سُکسُکهای شاعرانه کرده باشد. در این مجموعه ۱۰۰ چامک و ۲۰ چامه و شعر بلند گرد آمده است. البته در این کتاب برای اولین بار با گونههایی از شعر مواجه میشوید. برخی از شعرها در گونهی «چیستانه» است؛ چیستانهها همان معماهای ملهم از لغز و معماهای قدیمی است.
پنجهای با توضیح استفاده از وجه معمایی برای سرودن شعرهایش، گفت: گاه «اسم شعر» آن را لو میدهد اما میخواهم ذهن کنجکاو مخاطب را از آن خود کنم و دوست دارم مخاطب شعرم در سطح بالایی باشد تا بتواند رمزگان شعرهای من را درک کند، البته در عین حال کارها به صورتی است که افرادی هم که دوست نداشته باشند به این وجه شعری توجه کنند لذت خود را از اثر میگیرند و اسامی کمک مضاعفی میکند؛ مثلا:
«یادش نمک است
زخم که باشی
ردام➡️»
مادر در واقع اسم شعر است که اگر در ابتدا بیاید، شعر لو میرود، بنابراین مخاطب با حروف برعکس و زحمت برعکسخوانی مواجه میشود و به ناگزیر درگیر بازی شاعر در بازی زبانی میشود، و از این دست بازیهای شاعرانه، شگردی است تا مخاطب خود را نه یک مصرفکننده که در سطح مخاطب هوشمند ببیند، در این گونه چیستانهها (چامکچیستان) در واقع شاعر با چنین شگردی مخاطب را به بازی میگیرد، مخاطب هم با خود میگوید شاعر به چه چیزی اشاره دارد که «یادش نمک است، زخم که باشی»، پیچش مختصری میدهم بعد به مادر میرسد. این کار برای این است که مخاطب اول با متن مواجه باشد و نه سرخط یا همان تیتر.
او ادامه داد: این چیزهایی است که سعی کردهام بر بدنهی شعر فارسی بیفزایم. اگر در هشتگهای شبکههای اجتماعی جستوجو کنید خواهید دید این نوع کار توسط جوانترها و نوآمدههای پر سن و سال دارد انجام میشود. ادبیات ما نباید به صورت آبگیر و استخر باشد بلکه باید وجوه دریایی داشته باشد و موجها بتوانند این حالت راکد را از آن بگیرند. یکی از دغدغههایم افزودن بر بدنهی ادبیات است که در جاهایی ممکن است موفق باشم مانند «شعر توگراف» که بعضیها در کارهایشان از آن استفاده کردهاند و گاه کارهایی هم هست که مورد استفاده قرار نمیگیرند. یا کمتر اقبال به توجه مخاطب مییابند، آنها را میسپاریم به زمان، بسا پیشنهادهایی که در جنین خفه میشوند اما در دورهای نیاز زمانه به آنها بیشتر میشود. نیما گفته که: آنکه غربال دارد از پس قافله میآید(نقل به مضمون).
هر کس مافیای خود را دارد
شاعر «سُکسُکهای عاشقانه» گفت: حدود ۴۱ کتاب دارم که ۱۴ مجلد از آنها منتشر شده است. این کتابها مشتی از خروار شعرها و متنهای داستانی، ناداستان، ترجمهی شعر، نقد و نظرها و گفتوگوها است و البته نمونه شعرهای کوتاهی که با نام چامک منتظر ناشر حرفهای نشستهاند.
پنجهای سپس با اشاره به نگاه دیرباورش به فناوری و اینکه شعر باید با زمانهی خود همراه باشد، توضیح داد: ادبیات قدمایی ما وزن و ردیف و قافیه و آرایههایی مانند جناس و ایهام و... دارد، این آرایهها در واقع به دلیل فقدان صنعت چاپ و نشر متکثر در آن زمان بود. در واقع آرایهها و وزن شعر کمک میکرد تا شعر در ذهن ماندگار شود و بماند و سپس سینهبهسینه نقل شود. الان وضعیت چاپ به گونهی دیگری است و به نظرم وجوه آرایهی شعر که از صنایع بلاغی تا قالبها و چگونگی فرمت ارائهی آن متأثر از زمانه است و از تعینی متغیر برخوردار است، شعر آزاد و نیمایی و بعد از آن هم در خدمت چنین وضعیتی بودند. شاعر دیگر در قید وزن و ردیف و قافیه نبود بلکه ذهن امکان جولان بیشتری داشت.
او ادامه داد: اوایل نیمهی اول دههی ۸۰ در سخنرانیای در نمایشگاه کتاب با استفاده از گوشی موبایل که امکانات امروز را هم نداشت، «شعر توگراف» و «شعر دیجیتال» را مطرح کردم و اینکه از امکانات دیجیتال مانند انیمیشن و صدا و فیلم میتوانیم در شعر استفاده کنیم. آنجا «شعرتوگراف» را مطرح کردم تا به جای کلمات از تصویر گرافیکی برای بیان و خلق ادبی استفاده شود. بعدها پلتفرمهایی مانند اینستاگرام هم با امکانات خود به آرای نوآورانهی ما کمک کرد، با آماده شدن امکاناتی مملو از جلوه برای ارائهی «شعر پستال» و «ویدئو شعر»، اجرای همزمان شعر و ... که نیاز زمانهی ماست. الان هم ما وارد وضعیت متاورس شدهایم و در این وضعیت شما میتوانید مثلا با استفاده از یک دوربین که به چشم میزنید و توسط کیبورد و دستههای بازی در وضعیت سهبعدی تخیل کنید. در وضعیت متاورس شعر در وضعیت دیگر خواهد بود. این پیشبینی صرف نیست، چون ما نسلی بودیم که عینک میزدیم در سینما و فیلم سهبعدی میدیدیم.
این شاعر با بیان اینکه جامعهی ما در استفاده از تکنولوژی در خلق هنری عقب است، اظهار کرد: بخشی از نخبگان ادبی دنبال استفاده از تکنولوژی هستند تا بسامدش را در جامعه بیفزایند تا بل کمکم ملکهی ذهن مخاطبان ادبیات شود. این گزارشی از باورها و وضعیت آوانگارد من است؛ من شاعری نیستم که در یک وضعیت کار کنم؛ ذهنیت بازیگوش من بهگونهای است که هم برای امروز مخاطبم اثر میآفرینم و هم به آیندهی او نظر دارم. معتقدم شعرم از نظر هنری در قالب این زمانی یا آن زمانی مخاطب خود را خواهد یافت، آسانترین کار همسویی و خنداندن مردم، شومنی شاعرانه و راه انداختن سرگرمیهای پابلیک، و شعر گفتن در مضامین و قالبها و ترفندها و شگردهای شناختهشده است، آنها را برای همان سطح از شاعران مورد علاقهی آن دسته از مخاطبان میگذارم، عیبی هم ندارد، جامعه با انواع سطوح زیباشناختی مواجه است، هم از این رو متکثر است.
او با تأکید براینکه در وضعیت بدی به لحاظ بازار کتاب به سر میبریم دربارهی مشکلات و چالشهای نشر کتاب گفت: ناشر معمولا قواعد بازار را بهتر از ما میشناسد؛ متأسفانه اینجا شاعر باید خودش برای کتاب رونمایی بگیرد و تبلیغش کند، اما به لحاظ حرفهای اینطور نیست و شاعر فقط شعر میگوید و بنگاههای نشر، طبق قرارداد، از انتشار عکس و تبلیغ کتاب تا مدیریت صفحات مجازی را برعهده دارند. ما متأسفانه در چنین وضعیتی نیستیم و اغلب مسئولان فرهنگی ما کارنابلدند و چون ماهیتاً با نخبگی زاویه دارند و به نخبههای خودی هم صرفاً به عنوان راهانداز مشکلات مدیریتی خود مینگرند، مصائب فرهنگی ما هم همردیف مصائب اقتصادی شده است؛ البته این دیدگاه به بحرانهای جهان بیتوجه نیست و اگر از معضلات جامعهی ما میگوید، خود را موظف به طرح نظر برای اصلاح میداند، و اصراری به پذیرفتن آرای خود ندارد، که لابد صلاح مملکت خویش را خسروان بهتر میدانند. این نگاه پاتولوژیستی و آسیبشناسانه به ما گوشزد میکند که مصائب ما برای نمونه انتشاراتیهایی است که امتیاز نشر گرفته و در واقع شدند بنگاه «پول از شما و چاپ از ما».چرا؟ چون بستر لازم از وام تا امکانات تبلیغی و برآورد توان و توجیه اینکاره بودن صاحبامتیاز در منظر حکمران لحاظ نشده است، در واقع فقط چند نشر حرفهای در کشورمان کار میکنند. بقیه کاسب فرهنگاند.
شاعر «مسافرخانهی بهشت» و «از خویش میدوم» سپس با اشاره به نگاه گعدهای در نشر کشور، توضیح داد: متأسفانه این نگاه در نشر ما وجود دارد که «هرکه با ما است و رفیق ماست، حرفهای است». هرکس مافیای خود را پرورش میدهد و اگر انتشاراتی داشته باشد یکسری را بالا میآورد و بخشهای بزرگی از جامعه میماند. امروزه شاعرانی داریم که پُرسنتر از من هستند اما دیده نشدند و این گناه همان جریانی است که در جامعهی نشر وجود دارد. در حالی که شاعرانی مضمونساز و متاثر از نثر ترجمهای و بیتوجه به نوآوری و نقش بُعدآفرین زبان در ادبیات مصرفکنندهی آن هستند، روی کتابهاشان متمرکزتر میشوند.
او در ادامه با بیان اینکه این وضعیت در مطبوعات ما هم وجود دارد، گفت: در گذشته در رأس نشریهها غولهایی بودند که انگشت بر روی هرکسی میگذاشتند، دیده میشدند اما از دورهی اصلاحات به بعد آمدند امتیازهایی دادند و کسانی که لیسانس ادبیات داشتند اما کارکرد ادبی نداشتند، بالاسر نشریه گذاشتند. اینها کسانی نیستند که به منافع ادبیات فکر کنند، آنها صرفا اسامی بزرگنماییشده به هر دلیل را میبینند، در حالی که اسمها از یاد میروند و آنچه میماند کارکرد ادبی چهرههاست.
پنجهای همچنین دربارهی سرمایهگذاری نکردن بر کتابهای شعر و انتشار کمتر کتاب شعر گفت: در حوزهی آموزش، کوتاهی کردهایم و این فقط در حوزهی ادبیات نیست؛ در حوزهی فرهنگ و اجتماع هم هست. ادبیات مقولهی لوکسی شده و طبقهی مخاطب آن الیت جامعه و به اصطلاح نخبه هستند. واقعا در این حوزه کار نکردهایم و سره از ناسره مشخص نشده است. نقد ادبی ما غالبا بر اساس دوستیها و کلیگوییهاست، باید از این ادبیات پرهیز کنیم. نگاه سیاه و سفید و خیر و شری را باید از خودمان بگیریم در کلیت، ما نیاز به تراپی داریم زیرا نقد را برنمیتابیم و نمیپذیریم که اشتباه از سوی کسی که برایمان مقدس جلوه کرده هم محتمل است.
او با بیان اینکه نشر ما نسبت به آفرینشگران ادبی عقب است، گفت: شعر ما جای کار بسیار دارد و شاعران بسیاری هستند که دیده نمیشوند، از طرفی در شأن شاعر هم نیست که خود را نشان دهد و بهتر است بنگاههای نشری باشند که این چهرهها را ببینند و معرفی کنند. این بخش مغفولماندهی ادبیات ماست.