یادآوری‌های ناخوشایند؛ جواد شمقدری و... یادتان هست؟!

اندر احوالات جایزه اسکار، سینمای ایران و دعواهای حیدری-نعمتی!

سکانس اول

6 دقیقه مطالعه
سینمای ایران
اندر احوالات جایزه اسکار، سینمای ایران و دعواهای حیدری-نعمتی!
بانی‌فیلم: سال ۱۳۸۵؛ جواد شمقدری از کسوت فیلمسازی خارج شده بود و در لباس مشاور رییس‌ جمهور، به محمود احمدی‌نژاد، ارایه طریق‌های هنری می‌داد. آن سالی که دولت نهم با شنیدن مشاوره‌های او، تصمیم‌های حوزه سینما را اتخاذ می‌کرد. همان سال، بانی‌فیلم بخش‌هایی از حرف‌های این مشاور احمدی‌نژاد را منتشر کرد. در بخشی از آن گفت‌وگو که نشان از ایده‌های عجیب‌وغریب مدیریتی جواد شمقدری داشت، او گفته بود که می‌توان سینمای ایران را تعطیل کرد (منظورش بخش تولید فیلم بود) و به جای صرف هزینه‌های زیاد، فیلم‌ها را از خارج وارد کرد. مانند کالاهای دیگری که به کشور وارد می‌شدند! انتخاب این جمله از شمقدری به عنوان «تیتر» مطلب، باعث بروز سوءتعبیرهایی نزد وزیر وقت ارشاد (محمدحسین صفار هرندی) شد تا جایی که مشاورش (محمدحسین نیرومند) را ناچار کرد تا در تماسی تلفنی با سردبیر بانی‌فیلم، مراتب دلخوری و گله‌گذاری‌های تحکمی وزارت متبوعش را نسبت به انتشار این دیدگاه جواد شمقدری عنوان کند! شمقدری البته دو سال بعد و پس از حوادث متاثر از انتخابات ریاست جمهوری سال۸۸، ابتدا لباس معاونت ارشاد و سپس جامه ریاست سازمان نوپای سینمایی را پوشید و چنانچه خاطر خوانندگان محترم مستحضر باشد، در همان سال‌ها و در جدلی کلامی بر سر چگونگی برنده شدن اصغر فرهادی در اسکار، شمقدری گفته بود که با «لابی» کردن او به عنوان رییس سازمان سینمایی با آکادمی اسکار فرهادی توانسته بود برنده این جایزه بزرگ سینمایی شود(؟!!) از همان سال بود که به دلیل تفاوت ماهوی و اساسی میان دیدگاه‌ها و باورهای مدیران سینمایی و برخی از فیلمسازان طرفدارش، «تخم» اختلاف میان گردانندگان خانه سینما -که خود را مرجع، متولی و نماینده محق برای اتخاذ هر تصمیمی در حوزه سینما می‌دانستند- با مدیریت دولتی -سازمان سینمایی به ریاست شمقدری- کاشته شد و در ماه‌ها و سال‌های بعد به «ثمر» هم رسید! این اختلافات اگرچه با تعطیلی خانه سینما و پلمپ موقت آن توسط سازمان سینمایی تحت امر شمقدری به یک بحران اجتماعی رسید، اما همین نزاع، سینمای ایران را وارد فازی کرد که همه -اعم از مدیران دولتی سینمایی و گردانندگان خانه سینما- به وزن سیاسی و جایگاه واقعی خود واقف شدند. نهال این اختلافات از سطح نارضایتی و دلخوری به فاز کینه و کدورت‌هایی رسید که علاوه بر ایجاد چند دستگی میان دست‌اندرکاران سینما، در سال‌های بعد، محیط را نیز برای رشد کسانی آماده کرد که عملکردشان نشان داد که نه شعور و جایگاه حرفه‌ای قابل توجهی داشتند و نه دانش تخصصی‌شان در حد و اندازه نشستن بر صندلی و مسند تصمیم‌گیری‌ها بود! به تبع این وضعیت، رسانه‌هایی هم در فضای مجازی «پا» گرفتند که مانند همان تصمیم‌گیرندگان جدید، فاقد هرگونه تخصص رسانه‌ای و جایگاه حرفه‌ای بودند. در حوزه رسانه‌ها، تاسف‌برانگیزتر این بود که اوضاع تا جایی خراب و شرایط خراب‌تر شد که مدعیان بی‌سوادی پا به عرصه مطبوعات و رسانه‌های مجازی گذاشتند که نه دانش نوشتاری داشتند و نه بینش درک و تحلیل. آنها جزو افرادی بودند که اهالی قدیمی مطبوعات بهشان می‌گفتند که «کاسه» را با «صاد» می‌نویسند! خلاصه اینکه شلم‌وشوربایی بپا شد که هم بنیان‌های اخلاقی و حرفه‌ای را ویران کرد و هم بناهای تازه‌ و عجیبی را ساخت که تلاش داشتند -مثلاً- هویت رنگ‌باخته رسانه‌های حرفه‌ای را به نام خود مصادره کنند که نشد و نشد…! (این وضعیت مفتضحانه حتی در ماهنامه‌های قدیمی و به واسطه جدا شدن روزنامه‌نگاران حرفه‌ای، نمودی طنزآمیز و سخیفانه یافت!) به هر حال وضع سینمای ایران پس از وقایع مرتبط با انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، بر مداری چرخید که همه چیز داشت، به جز آن چیزهایی که باید می‌داشت؛ نه از هنر و فرهنگ خبری بود و نه از بینش و تحلیل هنرمندانه! شاید مهم‌ترین وجه قالب اوضاع سینمای ایران در آن دوران و سال‌های پس از آن را می‌بایستی در میزان «سهم‌خواهی» برخی از افراد جست‌وجو کرد که به شکل غریبی در بدنه تشکل‌های صنفی جا خوش کرد و نهادینه شد. به طوری که در خلال سال‌های اخیر هم این روحیه «سهم‌خواهی»، با شدتی بیشتر و دایره‌ای بزرگ‌تر، به حیات خود ادامه داد. این یک واقعیت غیرقابل کتمان است و همه می‌دانیم که بخش بزرگی از موفقیت‌های سینمایی کشورمان، اصلا و ابدا هیچ ربطی با حضور مدیران و یا روال و نحوه سیاست‌گذاری و اجرایی مدیریت دولتی ندارد؛ از سال بردن جایزه نخل طلای فستیوال کن توسط زنده‌یاد عباس کیارستمی در سال ۱۳۷۶ که بزرگ‌ترین موفقیت به دست آمده سینمای کشورمان تا آن سال بود تا افتخارآفرینی اصغر فرهادی در کسب دو جایزه سینمایی معتبر اسکار. به دلیل وجود شکاف آشکار میان واقعیت موجود با وضع مصادره کردن موفقیت‌های فیلمسازان توسط مدیریت دولتی‌، آتش نفاق هم در سینمای ایران شعله‌ور شد و هزینه‌های فراوانی را بر دوش مملکت گذاشت. عجیب‌ترین نکته در استمرار این وضعیت سینمای کشورمان را باید در معرفی فیلم‌های سه کارگردان ایرانی به عنوان نمایندگان فرانسه، کانادا و تاجیکستان دید. با اینکه حضور فیلمسازان ایرانی در سطح جهانی، علی‌القاعده نوعی افتخار سینمای کشورمان محسوب می‌شود اما این انتخاب شدن‌ها و این نمایندگی‌ها، نه نتیجه برنامه‌‌ریزی‌های حساب‌ شده مسئولان و مدیران سینمایی بود، (مانند آنچه که مسئولان سینمای کره جنوبی انجام دادند)، بلکه تجمیع کارگردانان ایرانی در فهرست نمایندگان دیگر کشورها در بخش فیلم‌ بین‌المللی اسکار، صرفاً حاصل وجود تفرقه و انشقاق‌‌ها بعضاً سیاسی میان فیلمسازان با بدنه مدیریت دولتی است! داستان این انتخاب‌ها برخی موارد آن چنان جالب‌ و حتی خنده‌دار می‌شود که با هیچ قدرتی نمی‌توان آن را درک کرد؛ به عنوان نمونه، وقتی می‌فهمیم که تهیه‌کننده فیلم منتخب سینمای ایران برای معرفی به آکادمی اسکار، خودش جزو امضاکنندگان نامه‌ای است که صلاحیت حرفه‌ای هیات انتخاب نماینده برای اسکار را زیر سئوال برده!! در هیچ دنیای وارونه‌ای نمی‌توان نمونه و مصداق این اوضاع را شاهد بود! سینمای ایران با اینکه سال‌هاست از آن دوران و روزهای تاثیرگذاری مؤثرش فاصله گرفته و سکان تولید و اکران فیلم‌ها، کاملاً به دست کمدی‌های سبک، سخیف و مبتذل افتاده، اما باز همین سینما، محلی مناسب برای کشمکش‌های مبتنی بر فردگرایی‌های گروهی و «سهم‌خواهی» جماعتی شده که بدون توجه به بدنه و اکثریت قریب به اتفاق سینمایی‌های بیکار و سردرگم، دعواهای حیدری-نعمتی‌ را راه انداخته‌اند! به نظر می‌رسد با ظهور و بروز نام‌های جدید در کسوت تهیه‌کننده و صاحب اثر، و تجمع افرادی که در تولید سریال برای پلتفرم‌ها و فیلم برای سینماها، اسامی‌شان در پروژه‌های مختلف تکرار و تکرار شده و تمامی تولیدات از «پَرِ شال» آنها بیرون می‌آید، نباید امیدوار به تغییر وضعیت بود، چرا که، روز و روزگار همان است که بود و «در» روی همان «پاشنه» قبل خواهد چرخید و… هیچ نگاه مثبتی به اصلاح امور نباید داشت، البته تا چه پیش آید…!