اوس محمود تسمه پاره کرد!

یادداشت / جبار آذین

5 دقیقه مطالعه
فرهنگی / یادداشت‌ها
اوس محمود تسمه پاره کرد!
اوس محمود عصر دیروز مهمان من بود. از وقتی که آمد سگرمه‌هایش آویزان بود و از موقعی که شروع به حرف که نه، با توپ پر داد و فریاد می‌کرد، مرتب با هر کلمه‌ای، در حالی که یک پارچه خشم و خروش بود، توپ‌هایش را شلیک می‌کرد من که حال و احوال او را درک می‌کردم، اجازه دادم تا هر چه دل تنگش می‌خواهد بگوید و گفت: استاد ما تا کی باید این وضع را تحمل کنیم؟ تا کی باید خون دل بخوریم و دم نزنیم؟ تا کی باید گرانی پدرمان را در آورد و ما به احترام وطن، صدایمان در نیاید؟ تا چه زمانی باید شاهد ولنگاری و بی‌لیاقتی مسئولان و ندانم کاری آن‌ها برای اداره درست و درمان کشور باشیم؟ آخر این چه وضع و اوضاع است که ما داریم؟ می‌خواهی بچه‌ات را در مدرسه آن هم مثلا دولتی ثبت‌نام کنی، می‌گویند شهریه و مخلفاتش می‌شود پنجاه میلیون تومان، آقا ما مردم از کجا چنین پول‌هایی بیاوریم؟ ما که مانند از ما بهتران روی بیت‌المال خیمه نزده‌ایم و اهل رانت و رشوه و فساد و نان‌بری نیستیم و بلد نیستیم مثل برخی مدیران دروغ و دغل و وعده سر خرمن تحویل خلق‌الله بدهیم! تا کی جوان‌های ما باید بیکار و آواره بمانند؟ جفت بچه‌های من الان پنج سال است با آن‌که مدارک کارشناسی و ارشد مدیریت و معماری دارند، بیکارند آن وقت آقایان از ازدواج جوانان می‌گویند. آخر با کدام کار و پول و کدام آینده؟ما ملت دلمان باید به چه چیز این مملکت خوش باشد؟ مسئولان گل و منگلی آن و یا سختی‌ها و تلخی‌های زندگی؟ قربانش بروم این هم که وضعیت آب و برقمان و خشک شدن دریاچه‌ها و مرداب‌ها و نهرهای زیرزمینی است. تا می‌آیی حرف هم بزنی می‌شوی یزید و ضد انقلاب. آن هم از حال سینما که اگر دو فیلم خوب خانواده پسند نبود باید در آن را گل بگیری. تلویزیون هم که اصلا حرفش را نزن با آن همه بودجه و دم و دستگاه، به اندازه جعبه‌های کار واکسی‌ها هم ارزش ندارد. آقایان می‌گویند، بودجه نداریم و خانه‌ی مثلا سینما، که در واقع پاتوق گنده‌‌خوارهای سینماست و می‌گوید با مدیران جدید کاری می‌کند کارستان و برای همدردی با جامعه، جشن ملی که هیچ ربطی به سینمای آبدوغ خیاری دولتی ندارد، برگزار نمی‌کند، اما می‌بینیم که عده‌ای اهل بخور بخور دور هم جمع می‌شوند و بزم بر پا می‌کنند. بازهم دم پرویز پرستویی و حامد بهداد و ستاره اسکندری و آزاده صمدی گرم که توی همان محفل از اوضاع بد جامعه حرف زدند. استاد مقصر این وضع خراب کسانی به جز همین نامسئولان و نامدیران و مافیا و هنر فروشان و مبتذل‌‌سازان و حامیان سیاسی مالی آن‌ها هستند؟ نه شما را به خدا، شما بگویید! اوس محمود که برای شلیک‌های بعدی، به خودش استراحت داده بود، نگاه ملتهبش را به لب و دهان من دوخت که چه می‌خواهم بگویم و من گفتم: اوسای عزیز! سخنان جگرسوز و تند شما، حرف‌های ملت دل‌سوخته کشور و انتقادهایت، اعتراض‌های اهالی هنر و قلم و نقد است، اما متاسفانه در این مملکت گوش شنوا وجود ندارد و دیدید و شنیدید که رئیس جمهور هم در مدیریت کشور ابراز ضعف و ناتوانی کرد و نامسئولان در مقام‌های دیگر و از جمله ارشاد و سینما و تئاتر و موسیقی و صدا و سیما هم دست کمی از ندانم‌کارهای دولتی و نهادی ندارند. با این حال باید صبور بود و دل به فرداهای نیک که به طور قطع خواهند آمد، خوش کرد. یقین داشته باشید که پایان شب سیه سپید است... اوس محمود نه گذاشت و نه برداشت و از نو من و خانه را به جای نامسئولان و نامدیران به گلوله بست و گفت: چقدر صبر و تا کی تحمل؟ هر چیزی حدی دارد و من دیگر کارد به استخوانم رسیده و فردا رفقا را جمع می‌کنم و می‌رویم وزارت ارشاد و از روی وزیر ناتوان آن و معاونان بی‌ خاصیت سینمایی و هنری و بقیه‌شان با بولدوزر رد می‌شویم و بعد به صدا و سیما می‌رویم و همین کار را با جبلی و دارو دسته‌اش می‌کنیم سپس سراغ سایر وزرا و وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها و نهادهای بی‌ثمر و بودجه بر باد ده می‌رویم و... سخنان اوس محمود را قطع کردم و گفتم: اوساجان؛ این همه تند نرو، مگر شما هم تندرو و افراطی و زیاده‌ خواه و انحصارگرا هستید؟چرا به جای استفاده از بحث و نقد و شیوه‌های فرهنگی، می‌خواهید مانند چماقداران، عمل کنید، هر چیزی راهکار خود را دارد. این بار او حرف‌های مرا قطع کرد و گفت: استاد، کار از این حرف‌ها گذشته و همان‌ طور که خود شما هزار بار گفته و نوشته‌اید، این‌ها گوش شنوا ندارند و باید با زبان خودشان با آن‌ها صحبت کرد. گفتم: ولی این راه مناسبی نیست و ممکن است شما را به عنوان اغتشاشگر دستگیر کنند و... گفت: مهم نیست، دیگر نمی‌شود این همه فقر و فلاکت و فساد را تحمل کرد، بگذارید به من بگویند اغتشاشگر. اصلا بله، من اغتشاشگرم، چون درد دارم، رنج دارم، انتقاد و اعتراض دارم. گفتم: اندکی بیشتر حوصله کنید، با پند و اندرز و امر به معروف و نهی از منکر شاید ارشاد شدند و به راه آمدند. گفت: این‌ها در این سال‌ها نشان داده‌اند که اهل پند و اندرز و نصیحت و انتقادپذیری و اصلاح نیستند، تنها راه این است که گوششان را بکشیم... دیروز کلی اوس محمود را موعظه کردم و پند دادم که از خر شیطان پایین بیاید و دست به کاری نزند که برای او و دوستانش، عاقبت خیری ندارد، اما چون خیلی شاکی و عصبانی بود نپذیرفت. سعی کردم با طنز و شوخی، کمی او را آرام کنم، ولی تاثیر نداشت و عاقبت با همان لب و لوچه آویزان و بعد از بوسه خداحافظی از نزد من رفت و من هم‌چنان نگران او هستم که کار دست خود و دوستانش ندهد. شما هم لطفا برای او دعا کنید…!