یادواره هنرمندی که نعمت و شیر خدا بود
یادداشت / جبار آذین
3 دقیقه مطالعه
یادداشت ها

هشتم آبان سالروز هجرت آسمانی استاد بزرگ هنر و تئاتر و اخلاق و معرفت "نعمتالله پروند اسداللهی" است.
هنرمند شاخصی که با آثار نوشتاری و اجرایی خود در سالهای حیات فروزانش درخشید و به عنوان استاد، دهها هنرمند و چهره مطرح هنری و تئاتری تحویل جامعه هنرمندان کشور داد و با به صحنه بردن آثار مانای "برتولت برشت" در مقام یک برشتشناس به شکوفایی تئاتر ایران خدمت شایان کرد.
از استاد خانواده هنرمندی به یادگار مانده که راه پر فروغش را در عرصه هنرهای نمایشی و تئاتر و سینما با جدیت ادامه میدهند.
فرزند ارشد او "شجاع" در پیمودن راه پدر، محکم و استوار و توانا به پیش میرود.
شجاع اسداللهی چندی قبل نمایشنامه "جنگیر" پدر را بازنویسی و با نوآفرینی کارگردانی و اجرا کرد و در تدارک اجرای نمایشنامه فاخر و مانای استاد به نام "قصه غصه لیلا" با بازآفرینی خلاق است و همزمان کارگردانی نخستین اثر سینمایی خود را بعد از ساختن چندین فیلم کوتاه آغاز کرده است.
به مناسبت گرامیداشت یاد استاد در این روز به بازگویی دو خاطره از اسداللهی عزیز میپردازم.
نخست:
در سالهایی که استاد به عنوان کارشناس تئاتر در قزوین فعالیت میکرد و شاگردان فراوانی را آموزش میداد و با اجرای چندین اثر نمایشی قوی و جذاب، جوانان و مردم را با تئاتر علمی و نوین آشنا میساخت و مسیر موفقیت را در اوج طی میکرد و اخبار اجراهای موفق او در تهران و ایران پخش میشد و بر نامآوری نعمت اسداللهی میافزود، در یک حرکت برنامهریزی شده که توسط دو تن از تئاتریهای قدیمی قزوین به اجرا در آمد، نقشهای برای هتک حرمت استاد، طراحی و اجرا شد تا با اتهام ناجوانمردانه دخل و تصرف مالی یک اجرا که اساسا حق و سهم خود او بود، استاد را بدنام کنند تا هم عزت او را خدشهدار کرده و هم خود به نان و نوایی برسند، ولی از آنجا که خورشید پشت ابر نمیماند مدتی بعد دروغ این افترا افشا شد و روسیاهی برای اتهام زنندگان که به دستور ساواک، این برنامه را اجرا کرده بودند، ماند و استاد محبوبتر شد.
دو:
در میان بر و بچههای پر شور تئاتر قزوین، یک جوان باسواد و خوش ذوق و هنرمند نیز وجود داشت به نام "نوازالله فرح شیرازی" که نمایشنامهای جذاب و سیاسی و اجتماعی به نام "نوبندگان" نوشته و خالق یک شعر زیبای سیاسی بود. شعری که افزون بر استاد، تمام بر و بچههای تئاتری و هنری آن را دوست داشتند و استاد در هر فرصتی که دست میداد از نواز میخواست شعرش را بخواند و او همراه با نواختن ضرب، آن شعر دلنشین را میخواند و فضا را متاثر و ملتهب میکرد.
روزی در جایی گروه تئاتر قزوین مهمان بود و استاد از نواز خواست که شعرش را بخواند و نواز خواند و شوری در جمع برانگیخت و چشمها را بارانی و دلها را شیدایی کرد و من دیدم که استاد نازنین به پهنای سیمایش برای ملت، اشک میریخت و...
یاد و راه استاد نعمتالله اسداللهی، نعمت الهی، تئاتر کشور و اسدالله دلاور مدافع،ملت مانا و جاودان و درودها بر نواز عزیز و یادگاران ارجمند استاد.